درباره ی شوالیه ی افسرده سیما
چهارشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۱۶ ب.ظ
(اثر اونوره دومیه)
***
...اگر آن آقایان خواستند بدانند دلاوری که ایشان را تار و مار کرده است کیست بگویید پهلوان نامدار دن کیشوت مانش و یا به عبارت دیگر پهلوان افسرده سیما است.
کشیش بی آنکه منتظر بقیه صحبت بشود از آنجا دور شد و آنگاه دن کیشوت از سانکو پرسید که به چه جهت در این ساعت به خصوص او را «پهلوان افسرده سیما» خوانده است. سانکو در جواب گفت: الان عرض میکنم، علت این است که من در پرتو مشعلی که در دست آن بینوای لنگ میسوخت یک لحظه در سیمای شما خیره شدم و به راستی جناب عالی قیافه ی چنان بدی پیدا کرده بودید که در این چند سال به شما ندیده بودم و علت این وضع خستگی مفرطی ست که در این نبرد بر شما عارض شده است و یا به سبب از بین رفتن دندان های شماست. دن کیشوت گفت: چنین نیست، بلکه آن حکیم دانا که مقدر است روزی تاریخ دلاوری های مرا به رشته ی تحریر در آورد صلاح دانسته است که من نیز به شیوه ی پهلوانان عهد عتیق لقب پرمعنایی برای خود برگزینم، مثلا در میان پهلوانان باستان یکی را «پهلوان آتشین تیغ»، یکی را پهلوان «اسب شاخدار»، یکی را «پهلوان دختران»، یکی را «پهلوان عنقا»، یکی را «پهلوان اژدرها»، و یکی را «پهلوان اجل» لقب داده بودند و در لوای این این القاب و این عناوین بود که ایشان را در همه اقطار جهان میشناختند.
بنابراین همان حکیم دانا که ذکرش رفت لقب «پهلوان افسرده سیما» را، که به گمانم از این پس اختیار خواهم کرد، به شما الهام بخشیده و بر زبان شما جاری ساخته است...»
کشیش بی آنکه منتظر بقیه صحبت بشود از آنجا دور شد و آنگاه دن کیشوت از سانکو پرسید که به چه جهت در این ساعت به خصوص او را «پهلوان افسرده سیما» خوانده است. سانکو در جواب گفت: الان عرض میکنم، علت این است که من در پرتو مشعلی که در دست آن بینوای لنگ میسوخت یک لحظه در سیمای شما خیره شدم و به راستی جناب عالی قیافه ی چنان بدی پیدا کرده بودید که در این چند سال به شما ندیده بودم و علت این وضع خستگی مفرطی ست که در این نبرد بر شما عارض شده است و یا به سبب از بین رفتن دندان های شماست. دن کیشوت گفت: چنین نیست، بلکه آن حکیم دانا که مقدر است روزی تاریخ دلاوری های مرا به رشته ی تحریر در آورد صلاح دانسته است که من نیز به شیوه ی پهلوانان عهد عتیق لقب پرمعنایی برای خود برگزینم، مثلا در میان پهلوانان باستان یکی را «پهلوان آتشین تیغ»، یکی را پهلوان «اسب شاخدار»، یکی را «پهلوان دختران»، یکی را «پهلوان عنقا»، یکی را «پهلوان اژدرها»، و یکی را «پهلوان اجل» لقب داده بودند و در لوای این این القاب و این عناوین بود که ایشان را در همه اقطار جهان میشناختند.
بنابراین همان حکیم دانا که ذکرش رفت لقب «پهلوان افسرده سیما» را، که به گمانم از این پس اختیار خواهم کرد، به شما الهام بخشیده و بر زبان شما جاری ساخته است...»
دن کیشوت جلد اول، سروانتس، محمد قاضی، ص۲۱۷
۹۶/۰۵/۲۵