همان

همان

همان

همان

لا به لای تمرین ها

يكشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۰۱ ق.ظ

داشتم فکر میکردم که «ایران» واژه ی قشنگیه...


۹۶/۰۵/۲۹
همان

نظرات  (۳)

چقدر جالب. اون حصار ها رو خیلی دوست داشتم ، حصارهای الف که به دور "یر"ی نوشته شده اند که یادآور "پرواز"ه و اونو تنگ و خفه کرده.


پاسخ:
حس تنگنا. خیلی آزاردهنده ست. با اینهمه "ایران" رو دوست دارم....
جالب بود دیدتون که. چرا خودزنی یا حتی خودمردی میکنید :/ :دی
بعد تازه اگر ن رو پایین بنویسیم جوری که نقطش کنار نقطه های ی باشه میشه پر دقیقا و بالاش هم بازه برا پروازایی ک لازمه ولی اگر ن بالا باشه کلا راهش بسته میشه.
پاسخ:
خودمردی؟! "خودمیرانی" شاید بهتر باشه:-)
راستش کلا رویکرد در این وبلاگ همینه که خودزنی کنم، چون اونطوری که میخوام نمیشه بنویسم و همیشه میترسم نوشته هام مسخره باشه برا همین یه جورایی دست پیش میگیرم که یعنی خودم میدونم دارم چرت میگم! حتی یه مدت تصمیم گرفتم دیگه ننویسم چون خسته بودم از خودزنی ولی بعد دیدم دارم میترکم اگه ننویسم:/

اتفاقا اولش میخواستم همونطوری بنویسم. ولی چون حرف نون یه سرش بالاتره از اون یکیه، الف ها همسطح نمیشدن. سه تا نقطه هم قشنگ نمیشد داخل نون.

به هرحال خوش اومدین به اینجا:-)
مردی گفتم ک بازی با کلماتش هم حفظ شه با زنی خود زنی محض فانش :| :دی با یه تیر دو نشون و اینا :| :دی اره این میتونه بهتر باشه از لحاظ معنی اصلی و نزدیک به عمل و از لحاظ قواعدی هم گمونم هر چن یکم سخته :دی
خب این مشکلو منم دارم و نوشتنم خیلی برام سخته. ولی تسلیمش نمیشم دیگه چون فکرهایی که باعث نوشتنم میشه و کلا فکر کردنو دوس دارم و مرتب کردنش تو یه متن حس بهتری هم بم میده پس اونا رو پس میزنم و به محتوای کار نگاه میکنم فقط و حس هایی ک بم میده و چیزایی ک یاد میاد و ... خلاصه شمام فک کنین حیف نیس وجدانا که انقد سخت بگیرین؟ من که چن تا پستتون رو خوندم که خوشم اومد و به نظرم مشکلی در بیان هم نداشتن. تازه مزیت اصلیش اینه که چون متفاوتن میتونن حس جدید و فکر جدید و اینا بدن. باقی مخاطبا هم ک مشکلی ندارن اگر که ترسه از برای اینه که مخاطب نفهمه اینجور که دیدم. اگرم به خاطر مخاطب نیس باز به خودتون بگین بیشتر به خودتون بها بده :دی حتی اگرم دوس ندارید یا سختتونه نوشتن به خاطر همون حسی که باعث میشه بعد نوشتن دیگه نترکید گرامی بدارید نوشته هاتونو. این سخت گرفتنه کلا باعث سخت تر نوشتن هم میشه. (از منبر پایین می رود :| :دی)
ممنون :)
پاسخ:
آهان! به خود"زنی" توجه نکرد بودم:-)
من فکر کردن رو دیگه دوست ندارم. این تعلیقی که توش گیر افتادم ما بعد فکر کردنه انگار.
به علاوه این چیزایی که مینویسم خیلی اصالت ندارن. من حرف تازه برای زدم ندارم. هرچی میگم از دیگران یاد گرفتم و اینجا تکرار میکنم، یا مثلا فیلمی دیدم و ایده ش رو گرفتم یا از بحث با دوستی، یا از کتابی، یا... برای همین احساس میکنم ارزش ندارن حرفهام. اگه قراره از افکار بگم، دوست دارم متن هام نقادانه باشه ولی بضاعتش رو ندارم. به علاوه برای کسی هم که به لحاظ فکری جایگاه بالاتری از من داره این پست ها قاعدتا بی ارزش و کهنه و سطحی اند. مگر اینکه اون جوهر نقادی و تحلیل رو داشته باشند. 
با این حال قبول دارم که من هم بیمارگونه سخت میگیرم. چند وقت پیش نوشتم. درباره ی این موضوع.

ممنونم از توجه و لطف شما به هرحال:-)