همان

همان

همان

همان

شرم.

چهارشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۰۵ ب.ظ

۹۶/۱۰/۱۳
همان

نظرات  (۶)

واقعا سخت و دردناکه و واسه ماهایی که بی خبر از اوضاع جامعه ومشکلاتش هستیم و غرق شدیم تو مشکلات خودمون. دردناکتر اینه که نمیدونیم الان باید چیکارکنیم .خدا خودش کمک کنه وضع کشور آروم بشه. واقعا الان میفهمم که خیلی بی خبرم از اوضاع کشور اینقدر سرگرم درس و اینام حتی الانم زیاد نمیدونم ...هرچند شهر ما ساکته 
پاسخ:
خدا... تا جاییکه عقل دست و پا شکسته ی من قد میده خدا هم این وسط نقش پررنگی داره. البته نه اون خدایی که به عرشش تکیه زده. این خدایی که ما تصور میکنیم. خدای کتابهای دین و زندگی.
من خودم از واکنش نشون دادنم به وضعِ موجود پشیمون شدم! و واسه جبرانش یه کاری کردم. به نظرم بهتره زیاد درگیرش نشیم. همه میدونیم اوضاع وخیمه. چیزی که همه دارن حسش میکنن رو بازگو نکنیم. بریم تو یه فضاهای دیگه بنویسیم. شاید التیام بشه این زخم و درد.
پاسخ:
حرف من اینه که اوضاع حال حاضر، من رو ناگزیر از اثرگذاری کرده. الان من ناخواسته مثل متغیری از جملات پیچیده ی ریاضی ام، حتی اگر هیچ هم نکنم و "صفر" بشم باز در جملات و نتایج تاثیر دارم. میخوام بگم هیج وقت خودم رو انقدر "سیاسی" حس نکرده بودم و حالا دردم اینه که هیچچی از سیاسیت نمیدونم. هیچچی از تاریخ کشورم نمیدونم. اصلا از خودآگاهی و نگاه جامعه خبر ندارم که بتونم با عقلم این اوضاع رو تحلیل کنم و اون چیزی باشم که باید باشم. همین مسکوت گذاشتن موضوع هم یک مقدار برای این متغیره از کجا میدونم کار درست چیه؟
۱۴ دی ۹۶ ، ۰۰:۴۷ حضرت کازیمو
همین که واکنشی نشان نمی‌دهی یا نمی‌دانی چه واکنشی نشان دهی باز هم از خیلی از سر در برف کرده‌های حلقه به گوش قدرت جلوتری. لااقل شرافتت را به دفاع بی چند و چون از ظلم نفروخته‌ای. درود بر تو که حداقل کمینه پرسشی در ذهنت چرخ می‌خورد و دغدغه‌ای برای هم‌آغوشی با حقیقت داری اگرنه چه بسیار مردمانی که در همین کیش و بوم، از ابتدای خلقتشان حقیقت در مشت دارند، و به آنان که نه در مرام آنها باشند جز به شمشیر پاسخ نمی‌گویند. 
بوسه بر شرافتت
پاسخ:
خیلی دردناکه که برای حراست از حقیقتی که ناپیداست، این طور جان و مال مردم بی ارزش شمرده بشه. همین ناپیدا بودن حقیقت اوضاع رو ناگوار کرده وگرنه ظلم و بی عدالتی ها که آشکاره.
ممنون از لطفت ولی باید از تو قدردانی کرد کازیمو جان. ممنون که در این چند روزه با قلم گرمت، افکارت رو در میون گذاشتی و به روشنی از وقایع نوشتی.
۱۴ دی ۹۶ ، ۰۴:۰۴ ف.ع ‏ ‏‏ ‏
چقدر پر از احساس مسئولیت بود این نوشته :) 
پاسخ:
احساس مسئولیت داریم ولی مسئولیت مشخص نیست.
نمیدونم چرا ولی احساس میکنم هممون ضعف عجیبی تو شناخت جامعه و سیاست داریم 
تو من یکی که این مسعله بیداد میکنه! شاید تنها دستاورد حال خاکستری ایران این روزها ، این باشه که به خاطرش اطلاعاتمون رو ببریم بالا
پاسخ:
دقیقا. دیگه باید فکری به حال بی تفاوتی و بی سوادی کرد. بیشتر از چیزی که فکر میکنیم توی این اوضاع دخیلیم.
پرهام جان، این روزگار، کمابیش همه ی ما را به یک اندازه غافلگیر کرده، اگرچه شاید همه به گنگی می دانستیم که روزی این وضع ملتهب خواهد شد، اما شاید آنقدرها از این التهاب می ترسیدیم که ترجیح میدادیم فراموشش کنیم.
شاید وقتش رسیده که تاریخ را بیشتر جدی بگیریم، جدی تر بخوانیمش و روزهای کنونی و آینده را، با کمک آن فهم و درک کنیم. اگر تاریخ را جدی تر گرفته بودیم، شاید کمی کم تر جا می خوردیم؛ چه، تاریخ هماره پر از درد و شکست و گسست و التهاب و آشوب بوده، و خودآگاهی تاریخی، مجال فراموش کردن آن ها را به ما نمیدهد...
پاسخ:
ممنون از کامنت و توصیه ی خوبتون. حقیقتا این اواخر به سبب همین وضعیتی که گذروندیم، یک جور احساس عمیق تاریخی بودن رو حس کردم و اینکه تا چه حد به خودآگاهی نیاز دارم تا بتونم حداقل جایگاه خودم رو توی تاریخ کشورم بفهمم و به کنش مند بودن و تاثیرگذاری ارادی امیدی داشته باشم.