همان

همان

همان

همان

همین را بگویم که من سیم باندم

يكشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۶، ۰۳:۴۳ ب.ظ

۹۶/۱۰/۲۴
همان

نظرات  (۱۳)

۲۴ دی ۹۶ ، ۱۶:۳۹ شوالیه‌ی افسرده‌سیما
پ.ن. به پست های قبلی که نگاه کردم، احساس میکنم دارم این موضوع که هوی متال گوش میدم رو هی میکنم تو چشم شما. انگار یه جورایی دارم با این fact که من هوی متال گوش میدم، برای خودم اعتبار میخرم که آره من خیلی cool ام و masculin ام و اینا. شاید اولش برا همین مزخرفات رفتم سمت این نوع موسیقی ولی الان جدا بهش معتاد شدم:/
این پارگراف های آخری رو خوب شد نوشتی. من نمی دونستم که این یه مود و حالته. می خواستم بیام اعتراض کنم که چرا مدل پست نوشتن هات عوض شده و چه وضعشه خلاصه؟ 


پاسخ:
یعنی تا این حد غریب بود؟:D قبلا هم چند تا پست گذاشته بودیم با این لحن و این فرمت. ادای احترامیه به یکی از دوستان الهام بخش وبلاگیم که توی پست بهش اشاره شد!
هرچند نمیشه گفت مود یا حالت موقت بود، به نظرم روحیه ی واقعیم خیلی به این پست نزدیکه. شلخته و با تمام این بی مزه بازی ها و جفنگ گویی ها. نمیدونم؛ شاید هم موقتیه.
پس بذار یه مدت بگذره٬ بعد حرف می‌زنیم درباره‌ش.
پاسخ:
موافقم. الان واقعا به گذر زمان احتیاج دارم.
۲۴ دی ۹۶ ، ۲۲:۴۹ جـاودان ـم
گوش دادن هوی متال خصیصه ماسکولینی نیست حقیقتاً. :-" متاسفم. :-"
( من کلی حرف دارم در مورد ترجیح هو عای مت یور ماذر و دوست داشتنش و فلان. ولی، الآن، دارم از خستگی غش می‌کنم. بعدا میام میگم حالا. :] )
پاسخ:
خب تصور من از هوادارهای هوی متال همیشه یه سری آدم ماسکولینه! شاید دچار استریوتایپ شده باشم. ولی به نظرم واقعا به یک جور روحیه ی ماسکولین نیاز هست برای گوش دادن به هوی متال! چون به هرحال موسیقی خشن و ددمنشیانه ایه!:)) و خب من خیلی روحیه ی خشنی ندارم. فلذا این موضوع که علاقه به متال خصیصه ی ماسکولینی نیست اتفاقا امیدوار کننده ست برا من:D
(اوکی، از قضا منم فقط اومده بودم قبل از بیهوش شدن یه سری به وبلاگ بزنم! منتظر توضیحات هستم(: )
مستعد رامبد جوان شدن!:)))
فقط سرطان اینطوری نیست،هر بیماری ای که باعث درد و عذاب بشه ترسناکه
ما بیشتر از مرگ،از درد قبل از مرگ میترسیم.کی بین درد هرروزه و مرگ،دردو انتخاب میکنه؟


گذشت اون دورانی که سینا از این پستای بلند و عکس دار میذاشت!دیگه فراخیسم بهش این اجازه رو نمیده!یه آهنگ میذاره،بعد جای نوشتن اسمش یه مشت میزنه رو کیبورد،دیگه هرچی کرم کیبورد بود!:/
(با اطلاع از این که سینا ممکنه بخوندش!=_=)
پاسخ:
خیلی سعی کردم خویشتن داری کنم ولی نشد!:))
ترس از درد هم هست ولی موقع خیالپردازی، باز تصور درد قابل تحمل تره تا تصور مرگ. ترس از مرگ به اعماق وجود آدم برمیگرده. برای من سرطان خیلی ترسناک تر از مثلا سنگ کلیه ست!

:)))))) در همین حد هم که برا ما جهان سومیا وقت میگذاره خودش خیلیه :D
(به جان خودم دعوا بشه جفتتون رو بلاک میکنم:D)
یه چندتا فیلم و انیمیشن درمورد عالم بعد مرگ برات تجویز میکنم،تضمینی ترست میریزه از مرگ!:)

نهایتش اینه دعوا شه مث همیشه حمیده خیرآبادی شی با یه سینی چایی بیای بشینی وسط طرفین دعوا،مائم به احترامت سکوت کنیم!:)))
پاسخ:
خب اگر منظورت از فیلمای "ترس ریزنده" همون فیلم های ترسناک و ددمنشیانه باشه که فکر میکنم قبلا یه این توافق رسیدیم که در این ژانر خیلی سلایقمون همسو نیست! ولی اوکی، اگه خواستی معرفی کن :D

:))) با همچین دیالوگی وارد میشم:
_ "خُبه خُبه، دو تا بلاگر خوب کامنتدونی من رو با رینگ UFC اشتباه گرفتینااااا"
مسی خوندم کامنتتو ! عرضم بحضورت مثل اینکه اهنگ تکی ها محبوب تر واقع شدن چون لاقل جنابعالی رو وادار به کامنت دادن کرد :)) 

خورشید خان دوست داره عین من پست بنویسه :/ مشکلیه ؟؟ 

پرهام جهان سومو خوب اومدی :)) 

تو چرا انقدر طرفدار صلحی پرهام ؟ تو جهانی که هفتاد میلیون ادم به خاطر یه المانی سیبیل مسواکی پخ پخ میشن واقعا چیو میخوای بدست بیاری با دعوت به ارامش های به قول مسی حمیده خیر ابادی وار !


پاسخ:
خب خوبه که مدت زیادی گذشته و گمون نکنم کسی از دوستان گذرش به این پست بیفته:)) نایس ترای به هرحال:))

دیگه پیشرفت کردی همزمان به دو نفر اعلان جنگ میکنی؟:))

خوب حساب خودتو از ما جدا کردیا:/

راستش خودم هم جدیدا دارم به این نتیجه میرسم که این رومانتیک بازیا جواب نمیده توی این دنیای واقعی و خشن. باید با این واقعیت کنار اومد. ولی خب باز آدم دوست داره توی وبلاگ خودش آرامش داشته باشه، نه اینکه هی صدای شکستن شیشه و پرتاب اشیای مختلف و داد و بیداد بشنوه :/
به نظرم گفتن مرگ برامون ترسناک نیست چون نمیدونیم بعدش چه خبره 
ولی همه یقین داریم سرطان سراسر درد و سختیه
پاسخ:
به نظرم باید برگشت به اول. اولین باری که توی کودکی با مفهوم مرگ آشنا میشیم، چیز به شدت مرموز و ترسناکیه. حتی این صحبت ها که ما از بعد مرگ خبر نداریم هم کمکی نمیکنه، چون به عنوان موجود زنده، زندگی برای ما همه چیزه. ولی کم کم بهش عادت میکنیم و اون ترسناکیش رو از دست میده. وگرنه هنگام مواجهه با مرگ ما ترس از دست همه چیز رو داریم، حتی همون بدنی که قراره درد بکشه هم با مرگ از بین میره، این ترسناک ترین چیز دنیاست.
ترسیدم واقعا:-D
پاسخ:
این ترس چیز خوبیه به نظرم:)
نترس بهشون تک میدم بیان این پستو چک کنن :))
پاسخ:
میخوای مریم و کازیمو و کمند سلیمانی رو هم بیار قشنگ جنگ جهانی راه بنداز :)))
کمندو اتفاقن تو اینستا دارمش . از همه راحت تر میشه خبرش کرد! 😂
پاسخ:
ای بابا، من فکر میکردم پرونده ی کمند برای همیشه بسته شده :)))
نمیدونم چرا هر وقت بحث اون حدیث میشه پای رامبد جوانم به قضیه باز میشه . 

تو کلاس دینی مون هم همین بساط بود . 

کاش اون موقع که رفته بودم خندوانه خودم شخصا از رامبد قضیه رو میپرسیدم 
پاسخ:
به خاطر اون کلیپه ست دیگه، آخه یه کلیپی بود یه زمانی، همین رامبد داشت به این حدیث استناد میکرد که بگه مثلا پشت سر هم(به طور اخص پشت سر خودش) حرف نزنیم و گناهه و این حرفا.

والا با اون توصیفاتی از پشت صحنه ی خندوانه کردی من دیگه اون جا رو مثل این کشور های دیکتاتوری میبینم. احتمالا اعدامت میکرد اگه میپرسیدی:/
دقت کردی من بساط انداختم تو این پستت ؟ شبیه این مادر بزرگایی که تو سیزده بدر میچسبن به زیر انداز و برای بچه های فامیل لقمه نون پنیر میگیرن . 

نمیدونم چرا جناب کمند نیومد ‌ . 
جدیدا خیلی تنبل شده ! قبلا تا میگفتم اسمت فلان جا هست میپرید و یه کامنت میداد ! 😁 

خودم اون کلیپ رامبدو دیدم ولی شبکه ۴ داشت پخش میکرد ‌ . خبر نداشتم همه جهانم اونو دیدن


پاسخ:
راحت باش آقا، make yourself at homeو این حرفا، توی لقمه ی منم سبزی زیاد بذار :))

جدی داری میری ملت رو خبر میکنی که بیان؟:D نفرین اُدین برای هزارمین بار بر تو:/

آره خیلی معروف شد اون کلیپ، یه جورایی همه با این کلیپ و حرفاش همذات پنداری کردن، یه موج مزخرفی هم اون موقع ها راه افتاده بود که قضاوت نکنیم و این صوبتا. یادش بخیر خلاصه.