همان

همان

همان

همان

چراغای وبلاگ رو خاموش کرده و الباقی ماجرا :) _4

چهارشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۷:۲۸ ب.ظ

هف هشت ثانیه ی اول ویدیو مکث داره، بعدش فیلم شروع، فیلم مشکلی نداره. خلاصه اگه خواستید ببینید، اون ثانیه های اول یه تبلیغ بیمه ی سینایی، آگهی پیام اخلاقی ای، چیزی از اینا که تو سینما پخش میشه قبل فیلم تصور کنید:-)

» تغییر موقتی قالب رو هم که مستحضرید دیگه، اتفاقا اسم این قالب سینماست! 


عنوان این انیمیشن عروسکی کوتاه هست «دیو من»، از علیرضا میراسدالله.




دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه 22 ثانیه 

۹۷/۰۲/۰۵
همان

نظرات  (۷)

۰۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۵۴ شوالیه‌ی افسرده‌سیما
از میراسدالله فیلم کوتاه دیگه ای هم آپلود کرده بودم به اسم زنگ انشا. زیرنویسش انگلیسیه، کمی هم ریزه. اگه خواستید این رو هم ببینید:
پاسخ:
http://bayanbox.ir/info/300816821714162992/ByAlirezaMirasadullah
چی شد؟! @_@ (اسپویله اقا، نخون اگر ندیدی:دی) دیوه خونه خرابشون کرده بود؟ نگرفتم :/
این تغییر قالب خیلی خوبه D:
پاسخ:
خب فک میکنم این ابهامش برای همینه که هرکس برداشت خودش رو بکنه. به هرحال برداشت من اینه: 
اون دیو در زمان صلح و صفا یه جور نماد بالقوه بودن جنگ بود. یعنی همه جا در بین آدمها این دیو جنگ وجود داره و منتظره که از حالت بالقوه(عروسک دیو) تبدیل به فعلیت(ویرانی ها و اجساد) بشه. یا شاید میخواد بگه وقتی در شرایط عادی به جنگ فکر میکنیم، بدی جسمیت داره و با قواعد اخلاقی ما ناسازگاره و مشخصا "بد" (دیو)ه، ولی جنگ که میشه دیگه قواعد اخلاقی و این چیزا از کار میفته و نمیشه به این راحتی نشون داد بد بودنش رو. یا حتی شاید بشه گفت دیو همون میل به برتری و قدرته که در همه ی ما هست و باعث پیشرفت میشه ولی در عین حال میتونه افسار گسیخته بشه و اون ویرانی ها رو به بار بیاره. خلاصه این برداشت من بود:/

قشنگ میخوام حسش تکمیل شه:-))
چه‌قدر قالبه باحاله.
پاسخ:
آره قالب ساده و کم حجم و موقریه! اصلا وسوسه شدم تو همین قالب بنویسم از این به بعد، ولی بدیش اینه که مشکیه با فونت سفید، چشم آدم اذیت میشه.
اولش شبیه کارتون خمیریای دهه هشتاد کانون پرورش فکری بود،کلی کارتون اینطوری اومد تو ذهنم که اسم هیچکدومشونو نمیدونم و الان باید دو ساعت تو گوگل سگ‌گشت بزنم تا پیداشون‌ کنم!اسیر شدیم نصفه شبی!:))

دوس داشتم یه نتیجه ی کلی ازش بگیرم که خودمو قانع کنه،ولی یه جورایی برام غریبه که چرا باید دیوو جزو متعلقاتش بدونه و بعد جنگ نتونه بپذیره که دیو خودش بوده،بیشتر بهش فکرمیکنم!:)
گشتم ببینم نقدی چیزی هست راجبش که رسیدم به وبلاگ سازنده‌ش،چه قلم قشنگی داره.میگم قابلیتا نامساوی تقسیم میشه همش...الان ایشون اضافه بر سازمان داره

کیف میده تو قالبت بشینه فیلم ترسناک ببینه آدم!:))
پاسخ:
آره یه همچین فصایی داشت. تنها کارتون خمیری دهه هشتاد که یادمه اون «خانه ی ما»ست. که آهنگ تیتراژ میگفت  خانه ی ما کوچک اااااست اما یک جای کوچچچچک برای همه در آن میسازیییییم...:D
اتفاقا منم گیج شدم که چرا نمیگه کامل «دیو من» رو. یه جورایی اون صدای تنبک بعد گفتن کلمه دیو خنده دارش میکنه. شاید چون دیوه ماهیتش تغییر کرده و تبدیل به یه ویرانی شده که برای همه ست، چه میدونم. تو روحش سازنده ش در هرصورت، تو سه دقیقه با چندتا عروسک اجق وجق آدمو درگیر میکنه اینجوری!
وبلاگ داره؟ آدرسش چیه؟ بعد آره نویسنده ست، چند تا کتاب هم نوشته. مستندای خوبی هم داره، تو یوتوب اسمش رو سرچ کنی می آد.

ندارم فیلم ترسناک. میخوای بشینیم دور هم داستانهای جن و ارواح تعریف کنیم :)
دیو همون جنگ بود به نظرم. یه چیزی مثل آپشن یا احتمال «شر» یا بدی یا یه ناملایمت که همیشه هست؛ اما الزاماً رخ نمیده. تو هر خونه و کشورِ مستعد و غیرمستعد.
پاسخ:
منم همین برداشت رو کردم دقیقا. اتفاقا در جواب یکی از رفقا هم گفتم این رو، اون دیو درواقع نشون دهنده ی بالقوگی جنگه، که منتظره تا بروز کنه.
پیام اخلاقی: جواب کامنت های قبلی رو هم یه نیگا بندازیم :)
.
ممنون از ویدیو
پاسخ:
:-)) والا خوندن همین مطالب بی سر وته من تو وبلاگ کاملا آپشناله و لطفت رو میرسونه، دیگه الزام اخلاقی ای به خوندن جواب کامنتها که اصلا نیست :-)

خواهش میکنم. ممنون که تماشا کردی

آخی اون جزو کارتونای موردعلاقه‌م بود!:)
همراه کارآگاه کوآلا که من هنوز پیداش نکردم،آخرش کارآگاه کوآلا ندیده از دنیا میرم:|

در کل عصبی میکنه آدمو این چیزایی که نتیجه گیری مطلق ندارن، ساختنشون واقعا مشکله...
«چه میدونم»ت قشنگ بود خوشم اومد!:)))
http://ghostdogstory.blogspot.de
این وبلاگش بود.

دیر رسیدم،ایشالا سری بعدی خاموش کردن چراغا!=_=
پاسخ:
میفهمم چه حسرتیه آدم در فراق کارتون موردعلاقه ی کودکیش بمونه! حالا بذار بزرگ شیم، مثلا چهل،پنجاه ساله بشیم، شاید در قالب این برنامه های نوستالژیک که یه زمان مد شده بود تو تلویزیون، بازپخشش کنن واسه ما دهه هفتاد های پیرپاتال:/ 
لامصب یه زمان انقدر کارتونهای نوستالژی دهه پنجاهی پخش کردن، ملت حالشون به هم خورد دیگه!
واقعا چه میدونستم خب!:))
ممنون از لینک، آدرس بلاگش هم هنریه لامصب!

من شرمنده م:-))) سری بعد خودت فلش بیار، بزنیم ببینیم:-)