همان

همان

همان

همان

رقص بهار، آزادی و ایران

دوشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۷، ۰۴:۳۵ ق.ظ

امروز یک یدیو از اجرای ارکسترال قطعه ی «آزادی» گذاشتم. به نوازندگی و رهبری شهرداد روحانی. این قطعه ای بود از آلبوم قدیمیش: «رقص بهار».

 گمان میکنم همگی قبلا بارها این قطعه را شنیده بودیم. از آن دست آهنگ هایی است که در «گذشته های دور»، بارها از صدا و سیما پخش میشد. به خاطر همین تبدیل شده به نماینده (و یک جور هایی بهتر است بگویم برانگیزاننده ی) همان گذشته های دور. لااقل برای من که این طور است. و برای من آن «گذشته ی دور»، دو دلالت دارد؛ یکی دوران کودکی ام و دیگری دوران دورتر از آن، حتی دور تر از زمان تولدم! حوالی دهه ی پنجاه! چیزی در این قطعه ی «آزادی» هست، در لحنش، در ملودیش، نمیدانم_ من موسیقی بلد نیستم_ به هرحال خاصیت مرموزی هست که من بهش میگویم: یک «جان» دهه پنجاهی! نمیدانم چطور توصیفش کنم. به سادگی میتوانم بگویم وقتی این قطعه را میشنوم میروم به دهه ی پنجاه شمسی. اما مسئله اینجاست که من آن موقع نبوده ام. زندگی اش نکرده ام. جان یک آدم دهه پنجاهی در بدنم نبوده. پس این احساس از کجاست؟ چیزی مثل یک عاطفه ی موروثی. انگار یک رشته عواطف و روزمرگی و احوالات یک «حضورجمعی» مربوط به آن برهه از تاریخ در هم ممزوج شده و به من ارث رسیده. دهه ی پنجاه شمسی برای من مثل آن «سرزمین طلایی» برای وینستون در کتاب ۱۹۸۴ است.

یک قطعه موسیقی دیگر هم هست از مجید انتظامی که من را به دهه ی پنجاه میبرد(کلیک). همان تیتراژ بچه های کوه آلپ، که بعدا پیمان بهم اطلاع داد که آن قطعه در اصل موسیقی متن یک انیمیشن مربوط به سال ۱۳۵۶ است! یک سری اشیا هم در ذهنم دارم که جان دهه پنجاهی دارند. مثل این میز تحریر های قدیمی، با چوب روشن که یک کتابخانه رویشان سوار میشود، با آن در های شیشه ای قفسه هاشان. یا مثلا صدای تلق تلق جعبه های لاکی نوار کاست ها...

کلا این روزها نسبت به دهه ی پنجاه حس عجیبی دارم. به معماری داخلی خانه های آن زمان، به رنگ دیوارها، به لحن و طرز حرف زدن مردمش، به دایره ی واژگان آدمها در آن زمان، کتابها، رهبران سیاسی، سرامیک کف ساختمانها، حس میکنم آن موقع ها، ایران در ایرانی ترین حالتش بوده. یک جور اصالتی در دهه ی پنجاه هست که آگاهانه ست. آن زمان، مردم نه مثل دوره ی قاجار گنگ و کالانعام بودند که وجود و تشخص ملی خودشان را نفهمند و نه مانند عصر حاضر، مستغرق در مناسبات و علایق هالیوودی. انگار آن موقع برای چند لحظه در چشم تاریخ ایرانیت بروز کرده بود. برای چند لحظه ایران واقعا وجود داشت. یا لااقل یک مسئله بود. فکر میکنم لازم است برگردم به همان دوران. اگر بخواهم معنایی را پیدا کنم باید اول یک ایرانی دهه پنجاهی بشوم. چه میدانم. شاید اگر بعد از بهمن۵۷ اوضاع خوب پیش میرفت. اگر شهرداد روحانی ها در ایران میماندند. اگر «آزادی» ها همچنان تصنیف میشدند، الان این احساس ابتهاج حاصل از شنیدن قطعه ی «آزادی» شهرداد روحانی، نه دال بر گذشته های دور که چیزی از جنس حال بود. یعنی شاید آن ایرانیت محلول در لحظات دهه ی پنجاه به الان، به دهه ی نود هم نشر و تسری پیدا میکرد. کارم به خطابه و صدور بیانیه کشید! بیخیال. چیز شریفی است این آهنگ به هرحال، اصل این قطعه رو بشنوید اگر خواستید:

دریافت




پ.ن۱. دوباره تبلت بابام(حاج کاظم) رو گرفتم دستم و می آم وبلاگ! با تلگرامش سر زدم به کانال حضرت کازیمو، بعد از طریق یه فوروارد رسیدم به کانال مسی ریکا. (که اون فوروارد شاهکاری بود واقعا!) جا داره از همین تریبون ابراز مسرت و ارادت و خجالت و مخلصانیت کنم خدمت این دو عزیز که شرمنده م کردند با لطفشون. ممنون رفقا. (پیام و این چیزا بلد نیستم بدم از طریق تلگرام!)


پ.ن۲. یکی هست که همه ش با ویندوز xp و اینترنت اکسپلورر می آد وبلاگ من. امیدوارم رباتی چیزی باشه چون یه جورایی تصورش هولناک و وحشت آورده که یه انسان که ویندوز xp داره، وبلاگ آدم رو زیر و رو میکنه.

۹۷/۰۵/۲۹
همان

نظرات  (۲)

خوبه . مراتب سپاس خودم رو نسبت به معرفی این موزیک ها و ویدئو ها که میذاری میخوام اعلام بدارم . و ضمنا فکر میکنم بخوام یه هفته از زندگی م رو صرف زندگی در اوایل دهه پنجاه کنم :)) 
پاسخ:
قربانت، در طول سالیان دراز ولگردی در یوتوب، موزیک ها و ویدیوهای خاص زیاد دیدم. حالا اگه این تبلتم یاری کرد، بازم در آینده میدارم یه چیزایی.
انتخاب خوبیست اوایل پنجاه، شاید بخت باهات یاری کرد جورج کلونی رو هم دیدی، ظاهرا اون موقع ها جورج کلونی، پاتوقش ایران بوده :-)
عه من ته پستم! *-*
امیدوارم اون پیام فرواردیه چیزی که تو ذهن منه نباشه!:))
خواهش میکنم کاری نکردیم و این حرفا:)

چندروز پیش رفته بودم یه کافی‌نتی...بعد تمام سیستماش از دم XP بودن.... حتی سیستم خود صاب کافی‌نتیه!
حس کردم تو یه دریچه بودم که پیوند بین دو دهه قبل و نسل الان بود، یه جور شناور بودن تو گذشته توش حس میشد!
پاسخ:
^_^
همون که گفته گفتی کاش نون خامه ای میدیدی کف دستت و دریچه های تازه ای از ابتذال را به روی اون پست کازیمو گشودی! یعنی شونزده تا لینک آهنگ جلال همتی میذاشتی پای پستش، تا این حد تاثیر مهلک نداشت :)))

احتمالا مانیتورها هم از این مانیتور کت و کلفت های پنتیوم۴ بوده با موس هایی که تهشون غلتک داشتن، بعد فضای کافی نت هم با آهنگ «حالا من یه آرزو دارم تو سینه، که دوباره چشم من تو رو ببینه» مترنم بوده، بعد صاب کافی نتی هم یه جوونکی بوده با یقه ی باز و مدل موی دایناسوری که ترکیبی از پشت موی جواد یساری و موهای سیخ سیخی پانک ها بود.