همان

همان

همان

همان

در کتابی، راجع به چخوف خواندم که چخوف چندان علاقه ای به «گرامافون» نداشته_ ظاهرا گرامافون از ابداعات پرسروصدای عصر چخوف بوده. درواقع صنعت ضبط صدا از همان حول حوش پا به عرصه ی هنر گذاشته._ حالا دلیل مخالفت چخوف با گرامافون جالب بود. میگفته چون یک مشت صداست که از دستگاهی بر می آید، هیچ احساسی ندارد، روح ندارد.

«احساس ندارد»...من هیچ وقت برایم مسئله نبوده که این قطعه ی موسیقی که توی گوشم فرو کرده ام، مثلا ده سال پیش ضبط شده و یک صدای مرده ست. من با موسیقی مرده بار آمده ام. من از بچگی که در خانواده ی ما نوار شجریان و موسیقی فاخر پخش میشد، یا مثلا همسایه های بی حیامان که از این دستگاه های مبتذل داشتند که کانال های مبتذل توی تلویزیون پخش میکرد و من گاهی اغفال میشدم، میرفتم خانه شان و آنها pmc میگذاشتند و من میدیدم(؟)، همان گوگوش و معین و ابی هم درواقع مرده بودند. زبانم لال البته.

میخواهم بگویم هیچ تعجبی ندارد اگر چخوف این را بگوید. در عصر چخوف موسیقی فقط در سالن های کنسرت و باله و اپرا پیدا میشده، جایی که آدمهای حی و حاضر، از گلوی زنده، در لحظه ی زنده، آواز میخواندند. کسی که به این جریان زنده تعلق خاطر دارد طبیعتا برابر موسیقی ضبط شده گارد میگیرد. ولی من که از بچگی یا موزیک ویدیو دیده ام یا توی مسافرت آهنگ گوش کرده ام یا بعد تر که با گوشی آهنگ بلوتوث میکردم تا همین امروز، سروکارم با موسیقی مرده بوده، طبیعتا با موسیقی زنده انس ندارم، چون نه کیفیت ضبط را دارد و نه حس و حالش را. با اینهمه همان یک کلمه ی چخوف تکانم داد، «احساس». چیزی که احساس ندارد نمیتواند زیبا باشد، اتفاقا هرچقدر زیبا تر و صیقل خورده تر باشد هولناک تر میشود. یک چیز زیبای بدون احساس، هولناک است. تهدید کننده ست.

تقریبا این یکی دو ماهی که از وبلاگ فاصله داشتم اصلا موسیقی گوش ندادم، خیلی هم افراطی بودم، ولی باز بیخیال شدم، الان دیگر آنقدر رادیکال فکر نمیکنم. به هرحال جریان صدا خودش روح و احساس خودش را دارد، جریان همیشه احساس دارد، نمیدانم چطور توضیحش بدهم که متن پست ادبی- آبکی نشود. نمیدانم. میخواهم بگویم حس ما در فکر ریشه دارد، پس اگر حسم به موسیقی مثبت شده حتما توی فکرم چیز زنده ای در موسیقی ضبطی پیدا کرده ام که خودآگاهانه نمیدانمش. البته این فکرها یک دفعه الان به ذهنم رسید. بیخیال. بگذریم.

درواقع اصلا قصدم این صحبت ها نبود. میخواستم یک چیز دیگری بگویم. این که بعضی موزیکها، برای من فصلی اند. یعنی موقع خاصی از سال که میشود وقت دوباره شنیدنشان میرسد. چند تا track قدیمی هستند که هیچ وقت بهشان گوش نمیدهم مگر وقتی که کیفیت خاصی در آب و هوا پیدا شود و تشنگی خاصی را در من بیدار کند. مثلا این روزهای سال که اواخر تابستان است و هوا کیفیت هیبریدی دارد، که افسردگی اتمام تابستان با رگه های اندوه پاییزی آمیخته میشود، که گاهی موقع بعدازظهر و عصر، آسمان کبود میشود و نسیم، با شدت و سرمایی که شباهتی به نسیم همیشگی تابستان ندارد، درخت ها را تکان میدهد طوری که میگویی ای دادوبیداد پاییز شد که! اما شب که میشود هوا آرام میگیرد و همه چیز دوباره سبک و تابستانی برگزار میشود تا همچنان به استمرار روزهای بلند و گرم امیدوار باشی، این موقع هاست من بی اختیار سراغ این track میروم.[الان خواستم به سیاق هرمان ملویل بنویسم مثلا، یعنی بیست متر جمله ی قیدی و توصیفی در وسط یک جمله ی ساده که فقط میخواد بگه: این روزهای سال من بی اختیار سراغ این track میروم!] این آهنگ چیزی نیست که در حالت عادی به مذاق من خوش بیاد، حتی میتواند به قول چخوف بیروح و بی احساس باشد، ولی این روزهای سال همه چیز فرق میکند، شهریورها همه چیز فرق میکند.  



دریافت


I'm a flame
Short of fire
I'm the dark in need of light
When we touch
You inspire
Feel the change in me tonight
So take me up
Take me higher
There's a war not far from here
We can dance
In desire
Or we can burn in love tonight
Our hearts are like
Firestones
And when they strike
We feel the love
Sparks will fly
They ignite our bones
And when they strike
We light up the world!
Our hearts are like
Firestones
And when they strike
We feel the love
Sparks will fly
They ignite our bones
And when they strike
We light up the world
We light up the world
We light up the world!
Oh oh
Woah
Oh oh
Firestone
I'm from X, you're from Y
Perfect strangers in the night
Here we are, come together
To the world we'll testify
Our hearts are like
Firestones
And when they strike
We feel the love
Sparks will fly
They ignite our bones
And when they strike
We light up the world
We light up the world
Oh oh
Woah
Oh oh
Firestone
۹۷/۰۶/۰۵
همان

نظرات  (۱)

فقط همین جمله که:افسردگی تابستان بااندوه پاییزآمیخته می شود.
چه جمله ای....مدتهاست می خوام فقط همینو بگم.

واینکه شهریورها همیشه همه چیز با همه وقت فرق می کرده...
چه خوب نوشتین.چه خوب
پاسخ:
خیلی خوشحالم از این بابت. خوشحالم که تونستم این حس رو با کسی درمیون بگذارم. این روزا خیلی تو هوا جریان داره این حالت.

شهریور ها... شهریور ها و اردیبهشت ها.
ممنون از لطف شما