همان

همان

همان

همان

اکتشاف معنای لغت «شیدایی»

شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ۰۶:۴۶ ب.ظ

۹۷/۰۶/۱۰
همان

نظرات  (۴)

۱۰ شهریور ۹۷ ، ۲۰:۴۸ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
میگن یه نظر حلاله! یه نظر کمتر از سه ثانیه می‌تونه باشه؟!
پاسخ:
این جمله البته بر اساس فرهنگ سنتی ماست که دخترها کاملا دور از نگاه مرد بودند، به پسرها میگفتند اگه قصدت ازدواجه، اجازه داری فقط یه نظر نگاه کنی که ببینی می پسندی طرف رو یا نه. من کلا قصدم ازدواج نبود مع الاسف، فلذا این عمل حرام اندر حرام اندر حرام (x3) بود.
۱۱ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۱۶ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
خدا ببخشه.
پاسخ:
باشد که باشد و ببخشد.

یکی از بدترین حالت های دنیا اینه که بدونم دارن نگاهم می کنن. تو مکالمۀ رو در رو هم دوست ندارم چشم تو چشم کسی باشم. اگر به چشمای طرف مقابل نگاه کنم، قطعا متوجه حرفاش نمی‌شم. خوشگل و زشت و پسر و دختر. اونقدر جزییات پخش شده تو صورت آدما که نمی‌‌شه کلمات رو بذاری کنار هم و از توشون جمله درآری. خواستم بگم همین حس رو به دخترای تو خیابون دارم. اول حس می‌کنم که احتمال داره اونام از دیده شدن توسط بقیه خوششون نیاد. یا حرکت من، باعث بیشتر شدن نگاه ها بشه. خوب و بدش رو نمی‌دونم. به قول بزرگوار، یه نظر حلاله! البته باز هم رو جزییات شون از فاصله دور تمرکز می‌کنم گاهی!

حسرت یه چیز عجیبیه. شاید محسن نامجو تا آخر عمر حسرتِ دیدن صاحب عطر رو دلش بمونه. بعضیا می‌گن حسرت برای چیزیه که داشتی و از دست دادی. اما حس می‌کنم برای چیزایی که حسّ شون نکردی هم می‌تونی حسرت بخوری. نمی‌دونم واژۀ دقیقی هست یا نه.

شیدایی رو بیشتر در کاربردِ غیرفیزیکی دیده‌ام. درست توصیفش کردی و زیبا.

یک بار که اومدم تهران-یک و نیم سال پیش-با برادرم رفتیم تو ولیعصر پیاده روی. بعد از یک ربع بهش گفتم دخترای اینجا همه از اینستاگرام اومدن بیرون. یک شکل. موها بافته از پشت تا کمر. مانتوها شبیه به هم، شلوارای جینِ کوتاه و یه سری چیز دیگه. ناخوشایند بود برام. اون یک ربع که تموم شد، تمرکزم رو سنگفرش خیابون و تک و توک مغازه ها بود و درختایی که می‌دیدم. ترسناکه این حجم از شباهت بین زن‌ها. یه دلیل براش تو ذهنم دارم که شاید یه روز بنویسم. این پاراگراف رو نمی‌دونم چرا نوشتم!

پاسخ:
منم همینطورم. یه جوریه که حتی قیافه ی نزدیکترین دوستام رو هم همیشه محو به یاد می آرم، چون هر وقت باهاشون حرف میزنم در و دیوارو نگاه میکنم. 
کلا فکر میکنم ما زیاد نگاه میکنیم به آدمای دیگه، در حد گذرا، مثلا من توی پیاده رو که راه میرم بالاخره باید سرم رو بالا بگیرم که نخورم به تیرچراغ برق! و سرم که بالاست، ناخودآگاه با رهگذرا چشم تو چشم میشم برای چند لحظه، منتها چون خودآگاه نیستم و برام مهم نیست، متوجه نمیشم که بهشون نگاه کردم، پیرمرد ها، زنها، پسرها... با همه ارتباط چشمی دارم و خیلی زود یادم میره. انگار اصلا نگاه نکردم. وی درمورد دخترها به هرحال به اقتضای جنسیت، ذهنم یک دفعه متمرکز و آگاه میشه و اون چند لحظه نگاه عادی که به همه میکنم به نظرم اینجا یه عمل خاص می آد و احساس گناه میکنم که چرا نگاه کردم, درحالیکه این هم نگاه عادی بود مثل بقیه نگاه هام. البته بحث ارادی و طولانی نگاه کردن و با نیت خاصی نگاه کردن جداست. کلا یه کار خوبی که خارجی ها میکنن اینه که موقع ارتباط چشمی روزانه به لبخند میزنند. این باعث میشه آدم توی فکر و خیال خودش غرق نشه.

حسرت، آره حسرت هم هست. شاید حسرت که شیرین بشه میشه شیدایی.

جالبه، یه رفیق من هم یه مدت شهرستان درس میخونده و این اواخر هم خیلی از خونه بیرون نمی اومده، یه روز که رفتیم بیرون تقریبا همین حرف رو زد، گفت چرا ملت این جوری لباس پوشیدن همه؟! همه ی دخترها اون شکلی که گفتی و همه ی پسرها هم پیرهن و شلوار جین تنگ و کتونی بدون جوراب! با اینکه خودش اهل همینجاست، ولی مدتی که تهران نبوده فهمیده همه جا تیپ و قیافه ی غالب یک شکل نیست، برا همین به نظرش متفاوت اومده، شخصا من هیچ وقت توجه نکرده بودم به این چیزی که گفتی.
حافظه ت تو یادآوری تکه کلام ها و اتفاقات مربوط به دیگران و ربط دادنشون بهم داره من کم حافظه رو اذیت می کنه :)) 
ضمن این که امیدوارم با دختره هیچوقت حرف نزنی . 
پاسخ:
آره کلا حرفهایی که مثلا تو یه روز عادی با یه دوستی میزنم رو یادم میمونه، شاید چون زیاد نشخوار میکنم ماجراهای و اتفاقات روزمره رو، خصوصا اتفاقاتی که خجالت آورند رو تا آخر عمر تو ذهنم نشخوار میکنم، شایدم از بیکاریه، خلاصه زیاد اذیت نباش:-)

فهمیدم منظورت رو. ولی خب همچنان سخته چنین آرزویی در حق خودم بکنم!