ماجرای من و وبلاگنویسی
يكشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۶، ۰۸:۲۲ ب.ظ
۹۶/۰۶/۰۵
فکر میکردم با سابقه تر باشید شما. من هم حقیقتا خوشحالم از آشنایی. خیلی خوبه که تونستم دوستای خوب و همدلی مثل شما پیدا کنم اینجا...
واقعا آمار که بالا میره آدم معذب میشه یه جورایی. یه عالمه چشم غریبه تنهایی آدم رو نگاه میکنن.
بله این دوستی هم زیبایی خودش رو داره...
ممنونم از مهربانی شما، امیدوارم ستاره ی بلاگ شما هم همیشه روشن باشه:)
اهوم. منم همیشه یه جعبه پف فیل میگرفتم می نشستم دعواهاتون رو تماشا میکردم:))
این خواهش نبود! یک دستور بود :)))
خوشحالم اگه تونستم اون حس رو منتقل کنم. ممنون از لطفتون.
چنگیزخان مغول:))))
نه، تو حساب من رو از بقیه آرشیو خوانان جدا کن:) واقعا حس بدی داره که خواننده ی ثابتت رو از دست بدی، متوجهم.
قربانت برادر. آره نمیشه تا همیشه زنده موند. آخرش هم نفهمیدم این خوبه یا بد.