همان
همان
همان
همان
خانه
دربارهی من
تعطیل شد. برمیگردم. ولی نه همان.
خلاصه آمار
بایگانی
شهریور ۱۳۹۷
(۱۴)
مرداد ۱۳۹۷
(۷)
خرداد ۱۳۹۷
(۱۷)
ارديبهشت ۱۳۹۷
(۱۷)
فروردين ۱۳۹۷
(۲۵)
اسفند ۱۳۹۶
(۳)
بهمن ۱۳۹۶
(۱۱)
دی ۱۳۹۶
(۳۹)
آذر ۱۳۹۶
(۴)
آبان ۱۳۹۶
(۲۷)
مهر ۱۳۹۶
(۵۰)
شهریور ۱۳۹۶
(۳۴)
مرداد ۱۳۹۶
(۱۶)
تیر ۱۳۹۶
(۶)
خرداد ۱۳۹۶
(۵)
فروردين ۱۳۹۶
(۶)
اسفند ۱۳۹۵
(۹)
بهمن ۱۳۹۵
(۱۲)
دی ۱۳۹۵
(۱۵)
آخرین مطالب
۹۷/۰۶/۲۵
اصالت محاق
۹۷/۰۶/۲۳
دوسویگی هایی که ما را انسان میکند
۹۷/۰۶/۲۲
Alison, I'm lost
۹۷/۰۶/۲۲
چند ماه پیش در خواب
۹۷/۰۶/۲۲
عجاله
۹۷/۰۶/۱۹
Her name
۹۷/۰۶/۱۹
کارت پستالی برای دوست قدیمی
۹۷/۰۶/۱۷
ما هردو بی هویت
۹۷/۰۶/۱۰
اکتشاف معنای لغت «شیدایی»
۹۷/۰۶/۱۰
نقطه.
نویسندگان
همان
(317)
پیوندهای روزانه
کودک و طبیعت
از خاطرات یک پزشک
پشت هر پنجره رازی است...!
قصه های قاصدک
يكشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۶ ب.ظ
۹۶/۰۷/۰۲
همان
نظرات
(۱)
۰۵ مهر ۹۶ ، ۰۰:۱۲
Masi Rika
سه شبه دارم با این داستان میخوابم!حس فوق العاده ایه!:)
میخواستم زودترکامنت بذارم و ازت تشکرکنم بابت معرفیش!ولی هردفعه وسط قصه ی شیرینش خوابم میبرد،تا امشب که تمومش کردم!:)
جدن چی شد که یهو دوره ی واکمن و عقب جلو کردن نوارا با خودکار بیکتموم شد؟پس سهم بچه های آینده از این حس دوستداشتنی چی میشه ؟:(
پاسخ:
وای! جدا بهش گوش دادین؟ فکر نمیکردم کسی گوش بده بهش، چه برسه به اینکه موقع خواب بهش گوش بده اونم هر شب! نمیدونید چقدر ذوق کردم از کامنتتون! :)
واکمن!! یکی داشتم یادش بخیر...
واقعا حیفه که از دور خارج شدن این نوارها... و خب، به قدیمی تر ها حسودی میکنم که با این صداها و قصه ها بچگیشون رو پر از خیال و موسیقی کردن...
بازم ممنون که گوش دادین ^_^