همان

همان

همان

همان

جوانیم و جویای ماجراجویی

سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۱۸ ب.ظ

۹۶/۰۷/۱۱
همان

نظرات  (۷)

بزنم یک چیز زیبا را ویران کنم
من یه این میگم میل به تخریب! گاهی با چه شدتی هجوم میاره سمتمون

±عااااغا قلمتون مانا
پاسخ:
میل به تخریب... دقیقا... شاید این همون انرژی های درون ماست که بدبختانه اینطور تعین پیدا کرده. یا شاید واسه خودش یه غریزه ی جداست.

+همچنین شما، ممنونم که میخونید اینجا رو:)
کاریش نمیشه کرد 
گاهی باید بهش بها داد 
گاهی هم باید مهارش کرد 
به هر حال من دوسش دارم! تخلیه یعنی هنوز چیزی حس میشه!

+خواهش میکنم:) ارزش خوندن دارید تشکر نداره که
پاسخ:
همینطوره. و خیلی مسئله ی پیچیده میشه وقتی فکر میکنیم باید کجا مهارش کرد و کجا تخلیه ش کرد؟

+و خب این "ارزش" رو "نگاه لطف آمیز" شما دوست عزیزه که بوجود آورده و نه قلم من،.. از این بابت ممنونم درواقع :)
۱۱ مهر ۹۶ ، ۱۹:۴۸ ستــ ـاره
طغیان کن ،  حرف بزن ، پریشان تر کن زندگی رو :)

البته حسیه که فکر کنم بیشتر مربوط میشه به روحیه مردانه ، توی خودمون خیلی ندیدم همچین انرژی ای رو ... 
در عوض میل شدیدی هست به آرامش ، امنیت ، شنیدن، حفظ چیزهای زیبا ...

شایدم مربوط نباشه جنسیت ، خیلی آگاهی ندارم تو این مورد فقط یه گمان بود.
پاسخ:
راستش انتظار زیادیه از منی که همیشه سرم توی لاک خودم بودمه تا یادمه.... ولی چشم! سعی ام رو میکنم، به قول یک شاعر پریشان دیگه: "می‌نهم پریشانی بر سر پریشانی"! :)

منم خیلی آگاهی ندارم. شاید واقعا میشه در این مورد یقه ی هورمون های مربوط به جنسیت رو گرفت. یا حتی میتونه طبیعی هم نباشه، یک جور ناهنجاری باشه مثلا.
فی الواقع اینجاست که میل سیری ناپذیری به یه کوه و یه حجره برای پاره پوره شدن از فریاد داریم! هر جا مهلت تخلیه بود میپاچیم بیرون. هر جا هم نبود_که عمدتا نیست_ ناچار مهار میشه

+خلاصه ما مخلصیم
پاسخ:
و لعنت به اینهمه شرایطی که اغلب باعث میشه به ناچار مهارش کنیم..

+ما مخلص تریم:)
گریزی هم بزنیم به اهنگ لعنت سورنا و جلسه ی امروز رو به پایان ببریم:-D لععععععنت!


پاسخ:
خیلی هم عالی! هرچند گوش ندادم تا حالا آهنگ هاش رو متاسفانه!:)) ولی گوش میدم این مورد رو حتما ممنون :)
معرفی اهنگ نبودا 
بعید میدونم خوشتون بیاد
پاسخ:
اشکالی نداره ما کلا استقبال میکنیم از موسیقی های جدید:)
چقد «جنون» ریختی تو این پستت!:)
وبلاگت بوی کاغذ میده انگاری،ازین بو ها که وقتی یه کتاب نو وا میکنی میپیچه تو بینی‌ت!فک کنم قراره یه عالمه تجربه های جدید ازت بخونیم!:)
شاید نیاز باشه مث فایت کلاب یه تایلر داردن وارد زندگیمون کنیم!:)
پاسخ:
میتونم بگم انقدر قشنگ بود این تشبیه و توصیفتون که خودم از وبلاگ خودم خوشم اومد! و خب همونطور که میدونید این بی سابقه ست:)) ممنون... امیدوارم بتونم متفاوت تر و بهتر تجربه کنم و بنویسم ازشون.
آره جدا... انقدر بی خوابی بکشیم که خودش سر و کله ش پیدا بشه:)