به نظرم اسارت هم میشه باشه. مسیر حرکت اون عابر رو دنبال کن.. پیش این دختره نبوده.
حسرته به نظرم. حسرت آزادی و خب.. رفتن.
پاسخ:
جالبه که من یه جورایی از چشم عابر نگاه کردم به تصویر و اینکه با گذشتنش، دختر رو توی اون حجم نامرئی حبس کرده. شما از چشم دختر نگاه کردین و حس اسارتش... این تفاوت منظر ها واقعا قشنگه :)
این نامگذاریه حواس منو هم پرت کرد ولی دلیلش رو متوجه نشدم.
پاسخ:
حالا جالبه که من اصلا به نامگذاری توجه نکرده بودم ولی شما دوستان بهش دقت کردید! فکر کنم این فقط همون نامگذاری معمول توی اشکال هندسیه که رسم میکنیم، این حجمیه که عابر توی ذهنش رسم کرده.
شاید اینجوری باشه که دختره توی تفکرات منطقی و ریاضی اش (باتوجه به نامگذاریا) حبس شده (شبیه من شاید :دی) ولی پسره خارج از این منطقه ، خودشو محدود به منطق نکرده و داره میگذره و میره و دختره شاید ، داره با حسرت نگاهش میکنه.
پاسخ:
این هم دیدگاه قشنگیه. به قول خودتون طبیعیه که شما با دختره همذات پنداری کنید و من با پسره:) هرکس پیش زمینه ی خودش رو داره در این مورد... شاید تنها راهش اینه که بریم سراغ استاد اوژن میهائسکو که بیاد بگه منظورش چی بوده از کشیدن این طرح:))
خب بگو نو کامنت که بیان حال خودته ما اینقدر مخمونو زحمت ندیم :))
قبلانم نوشته بودم برات. کلا اثر هنری همینه ، یا کسی برداشتی ازش نمیکنه یا اگه میکنه متناسب با حال خودشه... ارزش هنر به همینه اصلا.
پاسخ:
نه ولی جدی خراب نشد، تازه قشنگ تر هم شد :) اتفاقا من هم برای همین برداشت خودم که "گذشتن" بود رو توی کامنت ها گذاشتم چون میدونستم_ همونطور که قبلا صحبت کردیم_ این دیدگاه منه و ممکنه دیگران برداشت دیگه ای داشته باشن، واقعا هم همینطور شد! :))