مثلا حس من به این وبلاگ همیشه استرس اینه که یه سری پستا رو از دست دادهم..
چقدر خوب بود این پست.
پاسخ:
لطف دارین همیشه. واقعا ممنونم. من که فکر میکنم تنها پست این وبلاگ که از
نخوندنش ضرر میکردین همین پست بود و همین چهار تا بیت سعدی، که دیگه به قول خود
سعدی: حد همین است سخندانی را.
من اگه بتونم همچین تحریرایی بزنم خودم وسطش آوازو قطع میکنم برا خودم بهبه چهچه سر میدم همش نصفهکاره میمونه،چجوری خودشون به ذوق نمیان؟!
پاسخ:
واقعا. واقعا. منم فکر میکردم انگار خوانندگی صرف نیست یه جور شعبده بازی هم میکنه با صداش، یه چیز محیرالعقولیه اصلا! حداقل برا من که زیاد موسیقی سنتی گوش نمیدم.
عه، توأم از این موزیک ها گوش میدی ؟ آرشیو من پره از این موسیقی های قدیمی. موسیقی های بی کیفیت اما ناب ...
همین ها هستند که حس دلتنگی را بر می انگیزند وقتی ساعت، سحرگاه را نشان می دهد و تو بیداری و از پنجره به دوردست ها خیره شده ای، به چراغ های چشمک زن و شهری که آرام به خواب رفته، اعجاز هنر است که حس سرگردانی و از آن پر رنگ تر، حس پوچی را به دلتنگی بی دلیلی بدل می کند و این مگر همان حس زنده بودن نیست ؟
+ این کامنت هم از آن کامنت هاست که نباید فرستاده شه، اما خب اینجا که وبلاگ غریبه ای نیست; ما هم از دل می نویسیم و ابایی نداریم از فرستادن پیام ...
پاسخ:
اعتراف میکنم نه! وختی این شعر سعدی رو به چشمم خورد، بدجور هوس کردم که آوازش رو به صورت سنتی گوش بدم. رفتم گشتم و این رو پیدا کردم. واقعا بی کیفیته ولی نیازی هم به کیفیت بالای صدا نداره!
"حس پوچی را به دلتنگی بی دلیلی بدل می کند و این مگر همان حس زنده بودن نیست ؟" چقدر قشنگ. چقدر قشنگ. چقدر قشنگ....
+خوشحالم که فرستاده شد! مثل یه هدیه ی ارزشمند بود دریافت همچین کامنتی و همچین سطرهایی.