همان

همان

همان

همان

هزار بار جانم فدایت! حتی بدون وجود plot armor

سه شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۴۴ ب.ظ

۹۶/۰۸/۳۰
همان

نظرات  (۶)

۳۰ آبان ۹۶ ، ۱۶:۴۵ شوالیه‌ی افسرده سیما
«بر تو هزار دفعه!»
یکی دیگه از جمله های شیرین و بی نظیر
۳۰ آبان ۹۶ ، ۱۶:۴۵ شوالیه‌ی افسرده سیما
خیلی ضایع ست که تنها تفریح من تو زندگی اینه که پا شم برم انقلاب راه برم و آهنگ گوش بدم و فلافل بخورم؟
۳۰ آبان ۹۶ ، ۱۶:۴۶ شوالیه‌ی افسرده سیما
دارم beer talkerوار پست میذارم.
۳۰ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۵ شوالیه‌ی افسرده سیما
تنها ایرادی که آهنگ Master متالیکا داره اینه که تموم میشه.
۳۰ آبان ۹۶ ، ۱۹:۲۸ جـاودان ـم
دیشب ـم می‌خواستم در مورد همین دنیای رئالی که مالِ من نیست بنویسم. یعنی پشت تلفن داد می‌زد، ما توی فیلم زندگی نمی‌کنیم. ما توی اون کتابای لعنتیت زندگی نمی‌کنیم. و من.. لال شدم. می‌خواستم بنویسم و هی دست به زیرِ چونه فکر می‌کردم یعنی الآن باس بیام بیرون زندگی کنم؟ شاید حق با اونه.. 
و نمی‌دونم هنوز. :))

+ این از مشکلات ننوشتنه. :/ زیر یه پست اینقد حرف می‌زنم. :|
+ این پستو دوست داشتم.
پاسخ:
این طور برخورد ها من رو که بدجور به هم میریزه. منی که تمام دنیام همین وهمیات ذهنمنه. اینکه یه نفر به این دنیام حمله کنه دقیقا یعنی اینکه که کل وجودم رو زیر سوال برده! هرچند با خودم صادق باشم بخشی از این خیالبافیها صرفا برای فرار از واقعیت و ترس از شکسته تا اینکه بگم طبیعتم اینطوریه. منم خلاصه نمیدونم.

+ما که از دیدن کامنت های بلند ذوق میکنیم همیشه:) البته خیلی هم زیاد ننوشتیدها! قشنگ مینویسید. کاش دربارش مینوشتید تو ویلاگتون.
+خوشحالم ازین بابت. ممنون که خوندید:)
۳۰ آبان ۹۶ ، ۲۲:۴۰ جـاودان ـم
سورئال بودن به معنای گل و بلبل و اسبای تک‌شاخِ خوشحال و خندونی که می‌پرن اینور اونور نیست.. و در نهایت، این دنیای ماست. کی حقِّ تجاوز بهشو داره..؟!

+ کامنت‌گذار نیستم اساساً. در اکثریت مواقع خواننده خاموشم. به جز شرایط خاص.. که شرایط خاص ـم خورده به این وبلاگ. :))

+می‌نویسم..

پاسخ:
البته من هم راجع به خودم صحبت کردم. دنیایی که من در مقابل واقعیت علم کردم بیشتر در حد همون اسبای تک شاخ خندونه! به علاوه ی بخش "به زعم خودم" ارزشمند ترش که اون احکام "شبه فیلسوفانه" ایه که توی ذهنم خلق میکنم و باهاشون بازی میکنم. و همین بخشه که دوست ندارم کسی بهش بی حرمتی کنه. و بله کسی حق نداره، منتها حداقل برای تامین نیاز های زیستی هم که شده آدم باید یه پاش توی واقعیت و جامعه باشه. حداقل من اونقدر بسندگی و غنا توی این وهمیاتم نمیبینم که بتونه اون بخش رو تامین کنه. این تجربه ی منه در این مورد.

+پس خوشا به سعادت ما:)

+خبر خوبیه.