يكشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۶، ۰۳:۴۳ ب.ظ
پاسخ:
یعنی تا این حد غریب بود؟:D قبلا هم چند تا پست گذاشته بودیم با این لحن و این فرمت. ادای احترامیه به یکی از دوستان الهام بخش وبلاگیم که توی پست بهش اشاره شد!
هرچند نمیشه گفت مود یا حالت موقت بود، به نظرم روحیه ی واقعیم خیلی به این پست نزدیکه. شلخته و با تمام این بی مزه بازی ها و جفنگ گویی ها. نمیدونم؛ شاید هم موقتیه.
پاسخ:
موافقم. الان واقعا به گذر زمان احتیاج دارم.
پاسخ:
خب تصور من از هوادارهای هوی متال همیشه یه سری آدم ماسکولینه! شاید دچار استریوتایپ شده باشم. ولی به نظرم واقعا به یک جور روحیه ی ماسکولین نیاز هست برای گوش دادن به هوی متال! چون به هرحال موسیقی خشن و ددمنشیانه ایه!:)) و خب من خیلی روحیه ی خشنی ندارم. فلذا این موضوع که علاقه به متال خصیصه ی ماسکولینی نیست اتفاقا امیدوار کننده ست برا من:D
(اوکی، از قضا منم فقط اومده بودم قبل از بیهوش شدن یه سری به وبلاگ بزنم! منتظر توضیحات هستم(: )
پاسخ:
خیلی سعی کردم خویشتن داری کنم ولی نشد!:))
ترس از درد هم هست ولی موقع خیالپردازی، باز تصور درد قابل تحمل تره تا تصور مرگ. ترس از مرگ به اعماق وجود آدم برمیگرده. برای من سرطان خیلی ترسناک تر از مثلا سنگ کلیه ست!
:)))))) در همین حد هم که برا ما جهان سومیا وقت میگذاره خودش خیلیه :D
(به جان خودم دعوا بشه جفتتون رو بلاک میکنم:D)
پاسخ:
خب اگر منظورت از فیلمای "ترس ریزنده" همون فیلم های ترسناک و ددمنشیانه باشه که فکر میکنم قبلا یه این توافق رسیدیم که در این ژانر خیلی سلایقمون همسو نیست! ولی اوکی، اگه خواستی معرفی کن :D
:))) با همچین دیالوگی وارد میشم:
_ "خُبه خُبه، دو تا بلاگر خوب کامنتدونی من رو با رینگ UFC اشتباه گرفتینااااا"
پاسخ:
خب خوبه که مدت زیادی گذشته و گمون نکنم کسی از دوستان گذرش به این پست بیفته:)) نایس ترای به هرحال:))
دیگه پیشرفت کردی همزمان به دو نفر اعلان جنگ میکنی؟:))
خوب حساب خودتو از ما جدا کردیا:/
راستش خودم هم جدیدا دارم به این نتیجه میرسم که این رومانتیک بازیا جواب نمیده توی این دنیای واقعی و خشن. باید با این واقعیت کنار اومد. ولی خب باز آدم دوست داره توی وبلاگ خودش آرامش داشته باشه، نه اینکه هی صدای شکستن شیشه و پرتاب اشیای مختلف و داد و بیداد بشنوه :/
پاسخ:
به نظرم باید برگشت به اول. اولین باری که توی کودکی با مفهوم مرگ آشنا میشیم، چیز به شدت مرموز و ترسناکیه. حتی این صحبت ها که ما از بعد مرگ خبر نداریم هم کمکی نمیکنه، چون به عنوان موجود زنده، زندگی برای ما همه چیزه. ولی کم کم بهش عادت میکنیم و اون ترسناکیش رو از دست میده. وگرنه هنگام مواجهه با مرگ ما ترس از دست همه چیز رو داریم، حتی همون بدنی که قراره درد بکشه هم با مرگ از بین میره، این ترسناک ترین چیز دنیاست.
پاسخ:
این ترس چیز خوبیه به نظرم:)
پاسخ:
میخوای مریم و کازیمو و کمند سلیمانی رو هم بیار قشنگ جنگ جهانی راه بنداز :)))
پاسخ:
ای بابا، من فکر میکردم پرونده ی کمند برای همیشه بسته شده :)))
پاسخ:
به خاطر اون کلیپه ست دیگه، آخه یه کلیپی بود یه زمانی، همین رامبد داشت به این حدیث استناد میکرد که بگه مثلا پشت سر هم(به طور اخص پشت سر خودش) حرف نزنیم و گناهه و این حرفا.
والا با اون توصیفاتی از پشت صحنه ی خندوانه کردی من دیگه اون جا رو مثل این کشور های دیکتاتوری میبینم. احتمالا اعدامت میکرد اگه میپرسیدی:/
پاسخ:
راحت باش آقا، make yourself at homeو این حرفا، توی لقمه ی منم سبزی زیاد بذار :))
جدی داری میری ملت رو خبر میکنی که بیان؟:D نفرین اُدین برای هزارمین بار بر تو:/
آره خیلی معروف شد اون کلیپ، یه جورایی همه با این کلیپ و حرفاش همذات پنداری کردن، یه موج مزخرفی هم اون موقع ها راه افتاده بود که قضاوت نکنیم و این صوبتا. یادش بخیر خلاصه.