دوشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۶، ۰۸:۲۳ ب.ظ
پاسخ:
خب حس شرم بهم دست میده. چون اطرافیانم معولا آدم های cool ای هستند که
لحن و دستور زبان خودشون رو دارن. حرف زدن من گاهی خیلی فاصله دار میشه باهاشون و
همین متفاوت بودنه معذب کننده میشه. معمولا هم اینها توی فاز خودشونن خیلی منعطف نمیشن به سمت من. یا شاید هم من ترسو ام. از طرفی حتی اگه این اتفاق مسخره نباشه و "جالب" باشه من باز با
همون "جلب" شدن آدمها به سمت خودم خیلی راحت نیستم. باز شاید به روحیه ی الانم برمیگرده.
ولی ممنون از توصیه ت. حتما بهش یه شانس میدم. هرچند درحال حاضر خیلی دور و برم شلوغ نیست!
پاسخ:
خب منم کلی پرسیدم:)) عجب، اتفاقا من به اون بوی خاص هم فکر کرده بودم. دنبالش گشتم، بهترین لغتی که پیدا کردم "نمخاک" بود!
ممنون از معرفی کتاب. اتفاقا اونجا هم اشاره کرده که علیرغم اینکه تو برفن اما برای برف واژه ندارند. جالبه من هم توی کتاب "خورشید همچنان میدمد_ارنست همینگوی" خوندم که برای "گاوبازی" عبارتی به زبان اسپانیایی وجود نداره و از ترجمه ی عبارت انگلیسیش استفاده میکنن.
پاسخ:
الان مثلا همین تفهیم و تفهم و مفاهمه که اشاره کردی در سه باب ثلاثی بود و همه شون برای من معنی "فهماندن" داشت!:))
موافقم که الان چنین شرایطی هست. ولی مدلول ها هنوز پابرجا هستند. و باز حس میکنم خیانت به دنیای اطرافمه اگر تجربیاتم رو با الفاظ دقیق تدوین نکنم!
مثلا خود تو در چند تا از پست هات از واژه ی "قرار" استفاده کردی که برام جالب بود. میتونستی بگی "آرامش" ولی واژه ی "قرار" رو آوردی و به ذهن من موضوع لهی غیر از اونچه که برای "آرامش" وضع شده متبادر شد. درواقع دقیق تر و بهتر تونستم منظورت رو بفهمم. گرچه شاید همون نسبی بودن دلالت اینجا وسط باشه ولی من خوشبینم به این قضیه و فکر میکنم مدلول ها در ذهن ما نزدیکند. حالا شاید کدر تر یا روشن. ولی یکی اند چون به لخاظ ذهنی از یک دنیای واقعی تغذیه میکنیم و از حوادث و شرایط یکسانی تاثر میگیریم. پس تجربه ها هم قابل انتقالن.
+ممنون از توضیحاتت. استفاده کردم واقعا.
پاسخ:
این تجربه زیسته رو هنوز خوب درک نکردمش. فکر میکنم حق با تو باشه. کمی ساده انگارانه به موضوع نگاه کردم. به هرحال شباهت ها هم هستند. هیجانات پایه در همه ی ما یکسانند و خیلی از مجراهای شناختی ما. از طرفی زمانه و زیست بوم مشترک، ما رو در معرض تجربه های مشترک قرار میده و دلالت های مشترک میسازه. شاید این طوری دوستی ها شکل میگیرن با همین شباهت ها. خیلی کلی دارم میزنم. نمیدونم. ولی دقت، چیز خوبیه به هرحال، خوشحالم که موافقی باهام:)
به این تجربه های زیسته متفاوت که فکر میکنم احساس تنهایی عمیقی بهم دست میده.
_خیلی ممنون مجدداً. واقعا لذت میبرم از یاد گرفتن قواعد زبانی عربی. جالبه خود انفعال و اسم فاعلش،"منفعل"، رو توی فارسی هم به همین معنای مطاوعت استفاده میکنیم، برای نشون دادن تاثرپذیری صرف و بی کنش بودن.
تعلیم و تعلم رو همیشه با هم اشتباه میگرفتم، الان کاملا تفاوتشون رو فهمیدم. درواقع میشه گفت: متفهِّم شدم! ممنون:)