همان

همان

همان

همان

حقیقت

گوییا با آخرین سخن اش می آید

و آن آخرین سخن

سخن دیگری می آفریند


مرغان آواره، تاگور، ع.پاشایی
۰۱ مهر ۹۶ ، ۱۳:۴۴
همان
تو را دیده ام
به گونه کودکی نیم بیدار
که مادرش را
در تاریکای سحری می بیند
و آنگاه لبخند می زند و باز به خواب می رود.

مرغان آواره، تاگور، ع.پاشایی
۰۱ مهر ۹۶ ، ۱۳:۳۶
همان
خورشید
به گاه فرو رفتن پرسید:
«کیست که بار مرا به دوش بگیرد؟»
چراغ گِلی گفت:
«سرورم، هرچه بتوانم خواهم کرد.»

مرغان آواره، تاگور، ع.پاشایی
۰۱ مهر ۹۶ ، ۱۳:۳۵
همان
۴ نظر ۳۱ شهریور ۹۶ ، ۰۲:۰۲
همان

۲۷ شهریور ۹۶ ، ۰۳:۴۳
همان

۳ نظر ۲۶ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۴۶
همان

۱ نظر ۲۵ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۰۰
همان
۲۵ شهریور ۹۶ ، ۲۱:۵۵
همان

۳ نظر ۲۵ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۳۵
همان
۲۵ شهریور ۹۶ ، ۰۶:۳۹
همان