شاملو|
بارون میاد جرجر
گم شده راهِ بندر
ساحلِ شب چه دوره
آبش سیا و شوره
ای خدا کشتی بفرست
آتیشِ بهشتی بفرست
جادهیِ کهکشون کو
زُهرهی آسمون کو
چراغِ زُهره سرده
تو سیاهیا میگرده
ای خدا روشنش کن
فانوسِ راهِ منش کن
گم شده راهِ بندر
بارون میاد جرجر
□
بارون میاد جرجر
رو گنبذ و رو منبر
لکلکِ پیرِ خسّه
بالای منار نشسّه.
«ــ لکلکِ نازِ قندی
یه چیزی بگم نخندی:
تو این هوای تاریک
دالونِ تنگ و باریک
وقتی که میپریدی
تو زُهره رو ندیدی؟»
«ــ عجب بلایی بچه!
از کجا میایی بچه؟
نمیبینی خوابه جوجهم
حالش خرابه جوجهم
از بس که خورده غوره
تب داره مثلِ کوره؟
تو این بارونِ شَرشَر
هوا سیا زمین تر
تو ابرِ پارهپاره
زُهره چیکار داره؟
زُهره خانم خوابیده
هیچکی اونو ندیده…»
□
بارون میاد جرجر
رو پُشتِ بونِ هاجر
هاجر عروسی داره
تاجِ خروسی داره.
«ــ هاجرکِ نازِ قندی
یه چیزی بگم نخندی:
وقتی حنا میذاشتی
ابروتو ورمیداشتی
زلفاتو وا میکردی
خالتو سیا میکردی
زُهره نیومد تماشا؟
نکن اگه دیدی حاشا…»
«ــ حوصله داری بچه!
مگه تو بیکاری بچه؟
دومادو الان میارن
پرده رو ور میدارن
دسّمو میدن به دسّش
باید دَرارو بَسّش
نمیبینی کار دارم من؟
دلِ بیقرار دارم من؟
تو این هوایِ گریون
شرشرِ لوسِ بارون
که شب سحر نمیشه
زُهره بهدر نمیشه…»
□
بارون میاد جرجر
رویِ خونههایِ بیدر
چهارتا مردِ بیدار
نشسّه تنگِ دیفار
دیفارِ کندهکاری
نه فرش و نه بخاری.
«ــ مردا، سلام ُ علیکم!
زُهره خانم شده گُم
نه لکلک اونو دیده
نه هاجرِ ورپریده
اگه دیگه بر نگرده
اوهو، اوهو، چه دَرده!
بارونِ ریشهریشه
شب دیگه صُب نمیشه.»
«ــ بچهی خسّهمونده
چیزی به صُب نمونده
غصه نخور دیوونه
کی دیده که شب بمونه؟ ــ
زُهرهیِ تابون اینجاس
تو گرهِ مُشتِ مرداس
وقتی که مردا پاشن
ابرا زِ هم میپاشن
خروسِ سحر میخونه
خورشید خانوم میدونه
که وقتِ شب گذشته
موقعِ کار و گَشته.
خورشیدِ بالابالا
گوشِش به زنگه حالا.»
□
بارون میاد جرجر
رو گنبذ و رو منبر
رو پُشتِ بونِ هاجر
رو خونههای بیدر…
ساحلِ شب چه دوره
آبش سیا و شوره
جادهی کهکشون کو
زُهرهی آسمون کو؟
خروسکِ قندیقندی
چرا نوکتو میبندی؟
آفتابو روشنش کن
فانوسِ راهِ منش کن
گم شده راهِ بندر
بارون میاد جرجر…
۱۳۳۳ زندانِ قصر
کمدی ایرانی به سبک کمدی های ایتالیایی
مارچلو ماست و خیاری
دکتر کاوس مشیری| اسطوره بازیگری و جذابیت مردانه ی سال های نه چندان دور ، محبوب جوانان و سینمادوستان دهه های پایانی قرن بیستم ، بازیگر نامدار سینمای ایتالیا مارچلو ماسترویانی بود که با بازی های تاثیرگذارش در ایران و جهان محبوبیت فراوانی داشت. خود من تا زمانی که دانشجوی پزشکی بودم و این بازیگر در اوج شهرت و محبوبیت بود عاشق بازی های خیره کننده ی او در فیلم هشت و نیم و شب و زندگی شیرین بودم. همزمان با سالهای درخشش این ستاره غیرهالیوودی، در ضلع شمالی میدان بهارستان تهران یک اغذیه فروشی موفق و پرمشتری بود که به طور ناگهانی بر شهرت، موفقیت، سودآوری و استقبال مشتریان و مراجعان آن افزوده شد. و به طور واضح دلیل تغییر و تحول اقتصادی این مغاره ابتکار مسئول آن بود. رهگذران و مشتریان فروشگاه مجذوب تابلوی بزرگ و سراسری مغازه و نام جدید آن میشدند. این تابلو بدون هیچ نوشته یا عکس زائد، با حروف بسیار درشت فارسی و لاتین فقط یک جمله یا نام را در خود داشت:
مارچلو ماستوخیاری
Marcello Mastoriani
موقعیت تابلو طوری بود که از سراسر میدان بهارستان به وضوح دیده میشد. شهرت اغذیه فروشی ناگهان چنان بالا رفت که نه تنها رهگذران کنجکاو را جذب میکرد، بلکه رسانه ها را به سوی خود میکشید که با عکس و مطلب به آن میپرداختند. و تقریبا اکثر تهرانی ها یا این تابلوی جذاب را دیده و یا وصف آن را شنیده بودند. اما در همان سال دولت به تمام فروشگاه ها، مراکز تجاری و رستوران ها اخطار داده بود که با نام های غیرایرانی برخورد میشود و طی مهلت محدودی باید نام های بیگانه از سردر ها حذف و نام ایرانی جایگزین شود، و چون نام اغذیه فروشی «مارچلو ماست و خیاری» خیلی مشهور و به اصطلاح تابلو شده بود، خیلی سریع مشمول این دستورالعمل قرار گرفت و پس از چند هفته سروصدا ، از سردر مغازه پایین کشیده شد. البته در قسمت لاتین تابلو برخلاف قسمت فارسی نام بازیگر ایتالیایی به طور صحیح و کامل وجود داشت. پایین کشیده شدن تابلوی مشهور شهر و جنجالی مغازه با عکس و تفصیلات در نشریات منعکس شد و به شهرت مغازه و تابلو و سینمای ایتالیا افزود.
اما صاحب اغذیه فروشی در فکر نام جدیدی بودکه هم جذاب و طنز آمیز باشد و هم با دستور دولت مغایرت و مخالفتی نداشته باشد. پس از مدت کوتاهی نام جدید بر تابلوی جدید توجه مردم و رسانه ها را به خود جلب کرد: «شکمسرای عالی»!
این نام به نظر مجاز و بی دردسر و در ضمن جذاب و مشتری پسند می آمد، هرچند در مقایسه با نام قبلی جذابیت چندانی نداشت. پس از تغییر نام و بازتاب رسانه ای آن، دکتر محسن هنربخش رئیس یکی از معتبر ترین دانشگاه های صنعتی کشور از این اغذیه فروشی به مراجع قضایی شکایت کرد که در دو روزنامه ی مهم عصر منعکس شد. دکتر هنربخش رئیس وقت هنرسرای عالی(نام امروز آن دانشگاه: دانشگاه علم و صنعت) به شدت به این نام جدید اعتراض کرد و انتخاب نام «شکمسرای عالی» را توهین به هنرسرای عالی و همه ی مراکز علمی و دانشگاهی خواند و خواستار حذف این نام شد. مقامات قضایی این اعتراض را وارد تشخیص دادند و تابلو از سردر مغازه پایین کشیده شد. صاحب مغازه که اکنون به یک شخصیت رسانه ای تبدیل شده بود، در یک موضع گیری معقول با چاپ اطلاعیه ای در روزنامه ها ضمن عذرخواهی از مراکز علمی و دانشگاهی آسیب دیده از این تابلو و سینمای نئورئالیستی ایتالیا، از هموطنان به خصوص هنرمندان و نویسندگان دعوت کرد که یک نام زیبای ایرانی و مجاز و پرمحتوا و بی جنجال انتخاب و به مدیریت مغازه پیشنهاد کنند و وعده داد که طی مراسمی به پیشنهاددهنده ی بهترین نام هدیه ی قابل توجهی تقدیم میشود.
بعد از چند هفته، پس از فعالیت آرام و بدون نام این اغذیه فروشی، سومین نام منتخب که پیشنهاددهنده ی آن نامعلوم بود بر تابلوی مغازه آمد: «بنگاه شکمپراکنی بیبیسی»!
خیلی زود نماینده ی خبرگزاری بی بی سی در ایران به این نام اعتراض و در کمتر از یک هفته تابلو ی سوم هم پایین کشیده شد. در چنین شرایطی بعضی از مراکز معتبر و اسم و رسم دار مایل بودند از این جنجال به نفع خود بهره برداری کنند و انتخاب نام های بعدی طوری باشد که آن ها بتوانند با اعتراض خود و انعکاس انعکاس رسانه ای اعتراض آنها، شهرتی تبلیغاتی و بدون هزینه همانند معترضان قبلی کسب کنند و از مزایای آن بهره مند شوند.
آخرین نام انتخابی که باز پیشنهاد دهنده ی آن نامشخص بود «خوردنی ها» اعلام شد که مختصر و مفید و بدون حاشیه بود. نام جدید ظاهرا پایانی بر این دردسر های زنجیره ای بود ولی علی اصغر امیرانی، مدیر مسئول جنجالی هفته نامه ی «خواندنی ها»، به این نام اعتراض و بلافاصله تابلوی چهارم نیز به زیر کشیده شد.
درحالیکه اغذیه فروشی همچنان دایر و فعال و پررونق بود، سروصدای آخر کم کم حساسیت هایی را برانگیخت و از مقاماتی بالاتر از امور صنفی، دستور توقف جنجال اغذیه فروشی پُرسروصدا صادر شد. بعد از چند روز که مشتاقان منتظر پنجمین نام انتخابی بودند، به جایش یادداشت کوچکی روی کرکره ی پایین کشیده ی آن نصب شده بود:
به علت تعمیرات و تغییر دکوراسیون تا اطلاع ثانوی تعطیل است:
مدیریتِ
_مارچلو ماستوخیاری
_شکمسرای عالی
_بنگاه شکمپراکنی بیبیسی
_خوردنی ها
منبع: مجله فیلم، ش465، آبان92