م. :: همان

شرایطت خوبه تو‏;‏ برو خدا رو شکر کن ‏!‏ من تو مراسم عمه م وقتی دیدم همه دارن میزنن تو سر و کله شون، بلند شدم اومدم بیرون ‏!!‏ تازه پشیمون بودم که چرا اومدم اصلن ( البته همون بهتر از جمع دور باشم من با این اخلاقم :‏)‏‏)‏ ) بعد یه قیافه ی عاقل اندر سفیه هم گرفته بودم که یعنی چی این مسخره بازیا ‏!!‏ حالا گریه که بماند. تو بگو یه قطره اشک، نبود :D
مثلن عمه م مرده بود ‏!!‏ :D

پاسخ:
ای بابا، خیلی عجیبه کلا این جور موقعیت ها. خیلیا این طوری میشن بعضی ها حتی بدترن، خندشون میگیره توی مراسم مثلا! نمیدونم واقعا... اوضاع ابسوردی میشه وقتی انتظار داری همه توی حس و حال مرگ و غم باشن ولی نیستن.

۲۲ شهریور ۹۶ ، ۲۰:۳۶

maryam !

سوا از اون مسائل، می خوام بگم تو لاأقل می تونی خویشتن داری کنی، من نه. قشنگ به مرحله ی اجرا درمیارم هرچی تو سرم میگذره رو ‏:-‏"‏

+ حالا کاری به اون دسته آدما ندارم که از همه چی میخوان سوژه بسازن واسه خنده، ولی در کل مراسم عزاداری می تونه مسخره باشه، اما خنده دار نیست‏;‏
کسی که میخنده شوک شده !‏
منم تو مراسم مادر بزرگم میخندیدم ‏!!‏ بعد از چند روز تازه فهمیدم چی شده و غمگین بودم یه مدتی کلن. البته اونجا بچه بودم و احساساتی.
در کل مرگ طبیعیه دیگه. این مراسمم ادا بازیه بیشتر تا عزاداری :-/

۲۲ شهریور ۹۶ ، ۲۰:۳۷

maryam !

پاسخ:
همونجوری بهتره، من هرچی میکشم از خویشتن داریه!

+آره منم منظورم شوک زده ها نبود. بعضی ها کلا حسی ندارن. باز توی خانوما وضعیت خیلی بهتره، راحت تر گریه میکنن.

همه قبول دارن مرگ طبیعیه ولی کسی به این راحتیا نمیپذیره که زندگی هم یه پدیده طبیعیه.

+شما رو کلا نباید برد تو عزاداری:-))