همان

همان

همان

همان

عصری که بی دوست به سر شد

شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۵۷ ق.ظ

۹۶/۰۷/۲۲
همان

نظرات  (۴)

۲۲ مهر ۹۶ ، ۰۱:۰۷ حضرت کازیمو
از من می‌شنوی درمیاد
پاسخ:
روزانه نویسی؟ نمیدونم. خب البته این روزهای ملال آور و تکراری منم خیلی چیزی توشون نیست برای نوشتن:/
۲۲ مهر ۹۶ ، ۰۱:۱۷ حضرت کازیمو
نه بنویس. اینقد نزن تو سر نوشته‌هات :)
پاسخ:
چه توصیف قشنگی! "تو سر نوشته زدن"!:)
کلا تا یادمه زدم تو سر نوشته هام همیشه. کلا تو دنیای واقعی هم دائم میزنم تو سر خودم این از اونجا سرچشمه میگیره!:))
سعی ام رو میکنم! این که شما این حرف رو بزنی خیلی خوشحال کنندست! ممنون:)
۲۲ مهر ۹۶ ، ۰۹:۰۶ ستــ ـاره
به روزانه نوشتن فکر میکردم. فکر کنم کار هرکسی نیست روزانه نوشتن. مثل سیاه مشق توی خوشنویسیه. مثلا لحن یادداشت های هدایت همه همونقدر متشخص و یکپارچه اند که حروف سیاه مشق امیرخانی متحد و هم اندازه. حالا به سیاه مشق یه شاگرد مبتدی که نگاه کنی هیچ کدوم از حروف با هم مطابق نیستن. روزانه نوشتن هم همینطوره برای من. یک جور در نمی آد.


چه توصیفی کردی ^_^
صد البته باز سیاه مشقای تو بهتر از مالِ خیلیاست... میتونی هی بهترش کنی :)

پاسخ:
خیلی ممنون^_^ خب راستش نوشتن چیز عجیبیه. خیلی گسترده و بی قاعده و غریبه ست. ولی اتفاقا این خانه ی هنرمندان که رفتم تشویق شدم حداقل همون سیاه مشق "خوشنویسی" رو روش تمرکز کنم! فکر کنم بیشتر بتونم توش پیشرفت کنم!:-)
راستی شما هم نمیدونم تا حالا رفتید اونجا یا نه، اگه گذرتون افتاد حتما یه سر بزنید اونجا پر از گالری و آثار هنریه. برای عمومم آزاده. یه دو تا ایستگاه بالاتر از انقلابه! :-)
۲۲ مهر ۹۶ ، ۰۹:۰۷ ستــ ـاره
انفلاب جمعه ها دست فروش هاش خیلی بیشتر و گسترده تر پهن میکنن کتابارو وسط پیاده رو... همچی ام تعطیل نیست :دی

پاسخ:
چندباری رفته بودم جمعه ها. دقیقا انگار بازار دست فروشا میشه انقلاب. ولی بیشتر مغازه ها تعطیل اند. یه جورایی به دلم نمیشینه اونجوری!