همان

همان

همان

همان

خوشنویسی

دوشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۴۴ ب.ظ
۹۶/۰۸/۰۱
همان

نظرات  (۷)

آره منم خیلی به این فکر کردم که آیا خوشنویسی اصلا هنره؟ بنظرم خیلی مهمه که چجوری انجامش بدیم. مثلا استاد امیرخانی ، ترکیب هاش عالین ، همین سوار کردن کلمات روی هم ، کلیتش هنر میشه ولی وقتی روی یک کلمه خاص تمرکز کنیم چیزی جز تقلید از نیاکانمون نمیشه.
ولی با این وجود هم ، وقتی یک شعر یا متن رو خیلی دوست داری و به دلت نشسته ، وقتی با خط خودت که اتفاقا بد هم نشده نگاهش میکنی لذتش چند برابر میشود...


اعتراف میکنم ، من موقع خوشنویسی همیشه شجریان گوش نمیدم. میرنم رو شافل همه چیز پخش میشه اکثر اوقات :دی

یخورده باز تر مینوشتی خیلی بهتر میشد ، کلمات درهم شدن یکم :)
چه شعر قشنگیه :)
پاسخ:
دقیقا، اون چیزی که استاد امیرخانی مینویسه واقعا نمیشه جز "هنر" اسم دیگه ای روش گذاشت. شاید بشه گفت خوشنویسی در مرحله ی اول یه "فن" محسوب میشه، بعد از اون که تکنیک آدم کامل شد تازه میشه باهاش  هنر خلق کرد.
واقعا همینطوره. همون لحظه که به این بیت سعدی برخوردم آرزو کردم که کاش میتونستم با یه خطی مثل امیرخانی بنویسمش.

حالا باز خوبه که شما اغلب موسیقی های کلاسیک و آروم دارین. پلی لیست من از sad but true ی متالیکا تا "زلفای یارُم بی نظیره" ی بیژن بیژنی متغیره!:))

آره خیلی درهم شد! یجورایی خواستم "هنری" بشه مثلا! یه کم هم چون بدون خط زمینه نوشتم کلمات بالا پایین شدن! کلا ترکیبش سخته این بیت...
واقعا قشنگه... جدیدا با غزلیات سعدی آشنا شدم خیلی ساده و قابل فهم اند.
۰۱ آبان ۹۶ ، ۲۳:۱۹ جـاودان ـم
من دلم برای این بیت میره. خیلی میره. روزی که شنیدمش توی میدونِ نقش‌ِجهان روی چمن نشسته بودیم، ماه کامل بود و برای رخِ دلبر داشتیم شعر پیدا می‌کردیم. من این بیتِ سعدی ـو پیدا کردم و دلم رفت. تا آخرِ اون سفر هر وقت چشمم به ماه می‌افتاد می‌خوندمش.
و خب به‌چشمِ منِ آماتورِ بی‌خبر.. قشنگ نوشتینش. دوست دارمش.
پاسخ:
چه حال و هوایی... چه قدر صمیمانه و قشنگ تعریف کردین. واقعا این شعریه که باید توی میدون نقش جهان و زیر نور ماه چهارده زمزمه بشه.
لطف شماست. خیلی ممنون. حقیقتا خوشحالم اگر همین مشق بی قدر من حسی رو منتقل کرده..

خوش اومدین به اینجا:)
این امیدواری همش ب خاطر پا قدم گلوریا و سد داووده :| :دی جا داره ب مراسم عروسیشون هم برید و ببینید برخلاف تصورتون با وجود تفاوت ها و مشکلات و چیزای مزخرف تو زندگیشون چجوری دارن بازم لذت میبرن از زندگیشون تا سرحال هم بشید :دی از این حرفا گذشته خوشحال شدم ب خاطر حس خوب پست. خوبه که داره زندگیتون خوب میشه.
پ.ن: غیبت خوب نی! چه (راجع به) صغری باشه چه کبری. البته کبری بودنش بدتره. اگرم غیبت کردین لااقل سعی کنین (راجع ب) صغری باشه پس :دی
پاسخ:
اصلا اسطوره ی تسامح و همزیستی مسالمت آمیزند این دو بزرگوار!:))
ممنون. من هم خوشحالم از خوشحالی شما:) و همینطور خوشحالم که از بین اینهمه بدبختی و خودزنی و خودمردی! تونستم یه پست با حال خوب بذارم برای شما دوستان:))
پ.ن. چشم سعی میکنم روی صغری تمرکز کنم:))
سه مورد از حسرت های من، موسیقی و نقاشی و خوشنویسیه. جا داره حسودی کنم.
پاسخ:
خب البته من هم از موسیقی و نقاشی سررشته ندارم، خوشنویسی هم به نظرم تا به کمال نرسه خوشنویسی محسوب نمیشه! خلاصه خیلی فکر نکنم جا برای حسادت باشه:))
حالا چرا دنبالشون نمیکنید؟ چرا حسرت؟ به اقتضای رشته تون اصلا با هنر بی نسبت نیستید:)
خوشنویسی از اون هنرهای بی سر و صداس. فریاد نمی زنه. ارتباط لطیفیه بین انسان و قلم و کاغذ و کلمات و احساساتشون. حالا هم البته شاخه هایی هم ازش ایجاد شده که بعضا خیلی دوست داشتنین. تایپوگرافی ها، خط نقاشی ها و از این دست.
مثلا من تایپوگرافی های محیطی مسلم ابراهیمی رو خیلی دوست دارم. 
البته اینا بیشتر وارد حوزه ی تصویر میشن ولی خب حتی خوشنویسی سنتی هم بی نظیره.
پاسخ:
همینطوره واقعا. هنریه که فریاد نمیزنه. "بی سروصدا" تعبیر خیلی خوبیه. برای همینه که خیلی هم مهجوره متاسفانه.
با تایپوگرافی آشنا نبودم. ممنون از معرفی آثار ابراهیمی. خیلی خیلی جذاب بودن.. من خودم اتفاقا خیلی دوست دارم برم سمت نقاشیخط. اونجا دست و بال خلاقیت باز تره. با اینهمه خوشنویسی سنتی هم واقعا بی نظیره اگه به سطح کمال برسه.
نمی‌دونم به موزه‌ی هنرهای معاصر سر می‌زنی یا نه.. من هرسال یکی دوبار می‌رم. بعضی وقتا خطاطی‌های بی‌نظیری رو به نمایش می‌ذارن.
پاسخ:
بچه که بودم با پدرم میرفتیم اونجا! یادش بخیر اونجا با پرویز تناولی و "هیچ" هاش آشنا شدم... اتفاقا همونجا یادمه نمایشگاه نقاشیخط های قشنگی داشت. اصلا توی خاطرم نبود این موزه، ممنون که گفتید. حتما باید سر بزنم. اینکه ببینی خوشنویسی هنوز زنده و پویاست میتونه انگیزه ی خوبی باشه:)
حالا یه وقت خواستی بری خبر بده شاید منم اومدم. مثل اینکه کارای تونی کرگ رو آوردن.
پاسخ:
راستش من هیچ وقت جسارت دیدار بلاگی رو نداشتم تا حالا! ولی خب تجربه ی عالی ای میتونه باشه. چشم، اگه موقعیتش پیش اومد (و جسارتش!) حتماً:)