همان

همان

همان

همان

دوست جدید من پدربزرگ

چهارشنبه, ۶ دی ۱۳۹۶، ۰۳:۵۷ ق.ظ

۹۶/۱۰/۰۶
همان

نظرات  (۲)

حس میکنم دارم اخرین پست های وبلاگی تهران رو میخونم ، وصیتت رو بنویس :/ 

حرف پدر بزرگ جالب و ترسناک بود "تا من هستم از هیچی نترس " . 

موتیف چیه . 
موفق باشی و پدر بزرگم سرزنده باشه ایشالا


پاسخ:
آره منم احساس میکنم دارم آخرین پست هام رو مینویسم. والا مایملکی ندارم که وصیت بنویسم. فقط لپ تاپم رو بندازن تو اسید:/
من که کلی احساس امنیت کردم!

کاربردای مختلف داره. توی سینما به عناصر و مایه های آشنایی میگن که تکرار میشن توی اثر. حالا میخواد دیالوگ باشه یا یه شی یا هرچی(امیدوارم درست فهمیده باشمش)
قربانت:)
پدربزرگا گره اصلی خونوادن،وقتی نباشن همه چی از هم باز میشه،طناب هرکدوم‌از خونواده ها میره یه سمتی و چیزی‌ از اون احساس عمیق‌‌ شجره داشتن باقی نمونه
آدم یجورایی حس بی اصالت بودن میکنه
من هردوتا پدربزرگمو وقتی سن کمی داشتم از دست دادم و واقعن با تمام وجودم به مکالمه های اینطوری حسادت میکنم!
پاسخ:
واقعا اون حس اصالت چیزی بود که انگار گمش کرده بودم تو این مدت..
چه بد،... متاسفم ازین بابت. منم همین یه پدربزرگ رو دارم و خب خیلی تا حالا خاطره و تعامل نداشتیم با هم. منم خیلی دوست دارم مثل خیلی ها با پدربزرگم صمیمی باشم ولی خب همیشه انگار دورم از آدمای اطرافم.